انتخاب مسعود پزشکیان به ریاست جمهوری اسلامی ایران و فرایندهای پیش و پس از آن، یکی از نادرترین اتفاقات انتخاباتی در ایران را رقم زد.
همهچیز غیرمنتظره رخ داد؛ سقوط ناگهانی هلیکوپتر حامل ابراهیم رئیسی رئیسجمهور فقید، تأیید صلاحیتِ معنادارِ نامزدها که متفاوت از روال پیشین بود، عدم اجماع نهایی اصولگراها روی یک کاندیدا باوجود رایزنیهای فراوانِ عقلای آن قوم، اقبال کمتر از انتظار در دور اول و حضور پرشورتر در دور دوم، و در نهایت شکست یک اصولگرای رادیکال که همه میگفتند کاندیدای مورد وثوق نظام است.
این اتفاقاتِ غیرمنتظره اصولگراها را شوکه کرد به حدی که برخی طرفداران سعید جلیلی، از شورای نگهبان انتقاد کردند که چرا تأیید صلاحیتها به شکلی بود که رقابت برای اصولگراها سخت شد و ما نتوانستیم پیروز انتخابات باشیم. گو این که وظیفه شورای نگهبان را نه نگاهبانی از قانون و شرع که حمایت از یک جناح میدانند.
توالیِ اتفاقاتِ غیرمنتظره همچنان در حال رخ دادن است. از جمله این که بیشتر جناحهای سیاسیِ چپ و راست و حتی برخی تندروها از رئیسجمهورِ منتخب حمایت کردهاند. پزشکیان امروز خاتمی را در آغوش میکشد و فردا کیهانِ شریعتمداری از او تمجید میکند و پس فردا فرماندهان رده بالای سپاه و ارتش و نمایندگانِ بیت رهبری به دیدارش میروند.
سطحینگری است که این رخدادها را اتفاقی و بی حساب و کتاب بدانیم. برخیها پیش از رأیگیری، تأیید صلاحیت پزشکیان را راهکار نظام برای افزایش مشارکت میدانستند و با همین تحلیل، مخالف حضور پای صندوق بودند. عدهای، اما این را پیام مثبتی میدیدند که باید از آن برای گشایشهای بعدی بهره برد و نگذاشت درها و منفذها بستهی بسته شود.
اگر دقیق بنگریم و قطعات پازل را کنار هم بچینیم متوجه یک چرخش در اتاق فکر نظام میشویم. چرخش و تغییری که البته باید دیر یا زود رخ میداد و گویا اکنون در حال رخ دادن است.
آخرین نشانهها را خودِ پزشکیان در مقالهای که برای رسانههای داخل و خارج فرستاد نمایان کرد. آنجا که نوشت: مأموریت من اصلاحات، تقویت وحدت ملی و تعامل سازنده با جهان است.
این شاید در نگاهِ نخست کمی شعاری به نظر برسد، اما روحیه عملگرای پزشکیان و صداقتِ گفتاری و رفتاری وی که اظهر من الشمس است و آنجا که گفت اگر نتوانم وعدهها را عملی کنم میروم، به ما میگوید که اگر اتفاقات آنطور که باید پیش برود، ما در آینده با تغییر در مدیریت کلان کشور روبرو هستیم. به نظر میرسد همه جناحها به مقداری از مواضع پیشین عدول کردهاند تا به همگرایی بیشتری برسند و راه برای نجات کشور باز شود.
اگر این تحلیلها درست از آب در بیاید، تغییر مسیر اگرچه دیر، اما بالاخره رخ داده و باید آن را به فال نیک گرفت.
در قاموسِ حکومتداری، آن حاکمانی میتوانند در برابر تندبادهای روزگار موفق باشند و کشتیِ کشور را از ناملایمات و توفانها عبور دهند که هرگاه لازم باشد، شجاعانه فرمان را بچرخانند و راهی و طریقی دیگر در پیش گیرند.
در این مسیر شخصِ پزشکیان یا جلیلی یا کسان دیگر مطرح نیستند. مهم یافتن راهِ درست است. اگر راه را یافته باشیم، با یا بی پزشکیان و جلیلی به مقصود میرسیم وگرنه ره به ترکستان میبریم.
در خاورمیانه شاهد هستیم که کشورها یکییکی از بیراهه به راه میآیند و کشورهاشان را به توسعه و پذیرش جهانی و تأثیرگذاری منطقهای و بینالمللی میرسانند.
عمان، قطر، ترکیه، امارات، عربستان، عراق، و حالا شاید ایران.
در این شرایط تنها راهِ باقی ماندن و دوام آوردن، زنده نگه داشتن امید است. امید که این امید برای ما بماند و هر روز پررنگتر شود.
چنین باد