سلام؛ امیدوارم فصل زیبای زمستان رو با شادی و سلامتی آغاز کرده باشین!
در دهه شصت ما یه جورایی بچگی کردن رو بهمون یاد نمیدادن و همش میگفتن باید مرد بشین، مَررررررد!
بعضی وقتها برای تجربه کردن مردانگی به همراه دایی میرفتم بنایی! دایی
هم برای تبدیل کردن من به مرد زندگی، کار رو تقسیم به ٧٠ - ٣٠ میکرد و به
نظرم هیچ وقت هم براش سؤالی پیش نمیآمد که کی چند درصد رو میتونه انجام
بده و غالباً برای تبدیل شدن من به مَررررد، ٧٠ را به من و ٣٠ را
ایثارگرانه خودش قبول میکرد و تازه آخر عصر هم که میشد سرجمع که حساب
کتاب میکردیم یه ٤- ٣ درصدی هم کارای من میچربید یعنی میشد ٧٣ و
خوردهای و جالبتر این که سهم من از حقوق روزانه او میشد یه پفک با مارک
«کامک»!
در اونجا علیرغم اینکه ما مث سگ تا بوق سگ کار میکردیم، دوستان دایی
میگفتند بکش این سوسول رو!! این کُره ... [حذف توسط سردبیر سردبیران، مرد
مردان، شاه شاهان، قُلمراد] رو باید مَرد بار بیاری! تولید گچ کشته و
زنده! بالا انداختن آجر نیمه، کَرَپه(١)، و سالم روی دست اوستا به گونهای
که آجر خیلی نرم بدون تکون تکون بشینه روی تیغه دیوار، چاق کردن سیمان به
صورت حوضچهای در فرغون و مشتی و نیم مشتی و رنگآمیزی و بتونهکشی از جمله
کارهایی بود که واو ننداز انجام میدادم تا مَررررد شوم.
نمیدونم، راه رفتنم مشکل داشت! چون وقتی اوسا روی تخته داشت دیوار چینی
میکرد و من رو میدید میگفت: «اصغر[شاگرد] نگا راه رفتنش کن!» و شاگرد در
ادامه: «این تا مرد بشه ما دو تا بچه زائیدیم.»
صدای خنده روی هوا!!!!
ما هم هر جور راه میرفتیم این سوسولی ازمون نمیافتاد. سینه کفتری، پا
پرانتزی، پاشنه کفش خوابیده و حتی یک آشوبی به راه انداختم و به بابام گفتم
اگه کفش قیصری برام نخری و منم پشتش رو نخوابونم از فردا کار تعطیللللل!!
این کار رو هم کردم ولی افاقه نکرد که نکرد و الان هم که یک پپوشته کامل و نابغه شدهام رو پیشونیم نوشته: سوسول!
زت زیاد
یعنی چه:
کَرَپه: آجری بین نیمه و هیچ یعنی تیکه پیکه ...
عکس الکی است!!