تعداد بازدید: ۱۶۲۳
کد خبر: ۲۷۸۶
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۴ - 2017 10 July
ماجراهای پَپوشته!!
وقتی استخر نباشد

سلام؛ روزهای گرم تابستانی‌اتان بخیر.


اصولاً جِکیدن [پریدن] در آب، این روزها خیلی حال می‌دهد.


در روستای ما هر جا که به نوعی آبی پیدا بشود، می‌توان در آن تنی به آب زد و آبی جکید! از حوض تلمبه گرفته تا گورابها و چشمه‌های آب!!


اما حالا که به شهر آمده‌ایم از این خبرها نیست. حتماً باید به استخر رفت و آب جِکید وگرنه رفتن و جِکیدن در قنات شادابخت، آسیاب آبادزردشت و حتی گوراب‌ها اگر آب داشته باشد که ندارد، از نان سگ حرام‌تر است.


یکی از روزها که آماده می‌شدم بروم سر کار دیدم پدر پپوشت [پدر بنده] و پپوشت پلشت [پدربزرگ بنده] جلو من ایستاده‌اند. این که جلو من ایستاده باشند اصلاً جای تعجب ندارد اما این که با مایو، عینک شنا و گوشی جلوی من ایستاده باشند خیلی‌خیلی بامزه است.


پرسیدم: کجا به سلامتی؟


پپوشت پلشت: سر قبر تو! می‌خوایم بریم آب بجکیم! طوریه؟


پدر پپوشت: پسره‌ی نادون! حالا هی می‌گفتی بیاین شهر، بیاین شهر! همین بود؟ کو امکانات؟ کو رفاه؟ کو خدمات؟


سینما که ندارین... پارکهاتون هم که تاریک و سوت و کوره... کنسرت اینا هم که جیزه... استخرتون هم که درش قفل صد منی زدین... قلیون هم که اَخه و هزار چیز نگفته دیگر!


من اگرچه توی دلم حرفشان را قبول داشتم اما سعی کردم از مواضع خودم پایین نیایم و گفتم: حالا تو پپوشت آباد سینما بود؟؟؟!!


می‌خواستم حرفم را ادامه دهم، اما پپوشت‌پلشت با پرتاب کفش غواصی که نمی‌دانم از کجا آورده بود گفت: بی‌شعور! مگه همین چن وقت پیش فیلم «فروشنده» رو وسط روستا نمایش ندادیم؟ مگه من آخرش باباکرم نرقصیدم؟ اسنادش موجود هست نشون بدم؟!!!


گفتم: خوب کنسرت که دیگه نگذاشتیم!


در حالی که نگاه مغضوبانه‌ای به من کرد گفت: تو روستا هر چوپونی یه نی همراشه و نی‌ می‌زنه. دیگه نیازی نیست کسی کنسرت بذاره. بدبخت این شهریا هستن که آلات موسیقی ندیدن وگرنه ما که ندید بدید نیستیم.


گفتم: هر چی من می‌گم یه جوابی تو آسینتون هست... هر کاری دلتون می‌خواد بکنید.


پدر پپوشت یک لیست بالا بلند از جیب کنار مایویی که پاش بود و بیشتر شبیه تومون مامان دوز [یک زیرشلواری آبی رنگ با خط‌های سیاه در پایین آن مخصوص تمام مرررردان ایرانی] بیرون آورد و گفت: نگاه کن! با توجه به احترامی که برات قائلم گزینه‌های شنا رو برات می‌خونم و خودت یکیش رو انتخاب کن تا ما بریم توش شنا کنیم. مفهومه جییییگر؟!!!


پپوشت پلشت که به نظر موافق همه آن گزینه‌ها بود سری تکان داد و گفت که بخواند.


١- راه‌اندازی مجدد استخر شهرداری و ریختن آب هَل رفته قنات برنجزار در آن برای آب‌جکیدن!


٢- ریختن آب هَل رفته قنات برنجزار تو اون گود پشتی پارک زنا که می‌خواستن دریاچه دُرُس کنن!


٣- اُو [آب] بستن تو زمین چمن شماره یک... سال گذشته مانور زلزله توش برگزار کردن و جاهای عمیق خوبی در آن وجود دارد.


٤- حمله انتحاری به استخر کوه سرخ و شکستن قفل‌های آن و جکیدن در استخر!


٥- آب تنی در حوض فلکه بیمارستان و استفاده از فواره‌های آن به عنوان دوش!


٦- آب تنی سر فلکه اصلی دور مجسمه میرزا احمد نی‌ریزی!


٧-...
٨-...
٩-...


پیشنهادها هر چه جلوتر می‌رفت غیر قابل اجراتر و بیشتر مایه خجالت بود تا اینکه...


پپوشت پلشت: از بس با این پسره بی‌شعور حرف زدی ظهر شد رفت... ولش کن من دو سه بار رفتم تو تانکر آب خونه نه‌نه فرهاد آب جِکیدم بد نیس... برا امروز می‌ریم اونجا. این آقای باشخصیت هم باید تا فردا، رو گزینه‌ها فکر کنه و بهمون بگه!!!!! والسلام.
زت زیاد


برچسب ها: پپوشته
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها