وَهَ....... اَه.
این چَه رقمی است دیگر؟!
از وقتی زولَیخا بَ وَلایت ایران آمدَه، روز بَ روز مدت زمان آمادَه شدنش برای بَ بیرون روان شدن بیشتر مَیشود.
قبلاً یَک لَباس قوندوزی ده لایه بر تن مَیکرد و یَک بُرقع (روبنده) بر روی صورت مَیانداخت؛ شاید دو دقیقه هم نَمیشد.
اما حالا یَک ساعت جَلوی آینه زیباسازی مَیکوند. آن قدر این خط و پیتکها را بر روی چَشم و صورتش مَیکشد که شَمایل جین و پری بَ خودش گرفته مَیکوند.
یَک مَن کرم رنگی هم بَ صورتش مَیمالد تا کندَهکاریهای آن را بَپوشاند.
یَک مانتو بر تن مَیکوند و جَلوی آینه خودش را نَظاره مَیکوند. بعد گفتَه مَیکوند بَ شلوارم نَمیآید. شلوارش را عوض مَیکوند؛ بَ مانتویش نَمیآید.
بعد که اینها بَ هم آمد، نَظاره مَیکوند لَباس زیر مانتو موناسب آن نیست؛ دوباره همَه را عوض مَیکوند.
باور کونید یَک روز کندَهکاری مرا کمتر خسته مَیکوند تا این که بَخواهم اَلاف سر پا بایستم و یَک ساعت آماده شدن زولَیخا را نَظاره کونم.
شوماها با آماده شدن نِسوان (زنان) در این وُلسوالی چَکار مَیکونید؟