همان هواپیماهای تک ملخی که کارخانهی نوپای شهباز سرهم میکرد و آرام آرام ایرانیان در حسرت سیمرغ را راهی آسمان میکرد.
جنس افسران نیروی هوایی و خلبانان نوپا کمی متفاوتتر از دیگران بود و پرواز و فرزانگی انگار با هم میانه و پیوندی رشک انگیز و دلبرانه داشتند.
پدر سعید راد از خلبانان ارتش بود که دل به گفتار حزب توده داد و به آنها پیوست. در میانه همهمهی فرقه دموکرات در آذربایجان به فرمان کیانوری و دیگران روانه آن دیار شد و به عضویت ارتش فرقوی درآمد و نهایتاً در حالی که سعید سه ساله بود، مجازات شد و کودک و همسر جوانش را تنها گذاشت.
مادر سعید راد تا چند سال بعد به عنوان منشی در دفتر حزب توده و نهادهای وابسته به آن مانند سازمان کبوتران صلح و ... کار کرد و جامهی سیاه شویش را از تن درنکرد.
در ادامه از مادر سعید راد میخواهند تا کودکش را بردارد تا زمینهی فرارش به شوروی یا یکی از اقمار شرقیاش فراهم آورند و پاسخ با عتاب میشنوند که «شوهرم را فریفتید و کشتید و بچهام را یتیم کردید... باز هم شروع شده؟ از خانهام کجا بروم؟»
سعید راد نخست از ورزش آغاز کرد که آن روزگار میان تن و پردهی سینما انگار پیوندی وثیق برقرار بود. فردین پیشتر قهرمان کشتی و از عنواندارها بود و دیگرانی، چون امامعلی حبیبی و عزیز اصلی هم فارغ از میزان توفیق از ورزش راه سینما را در پیش گرفتند.
راد قهرمان ورزش نوظهور بولینگ بود و از ستارگان باشگاه بولینگ عبده متعلق به سرمایهدار و مالک باشگاه پرسپولیس حسین عبده... همین باعث شد تا راد هوادار باشگاه پرسپولیس باشد و در خاطرهها مانده که تا همین سالهای اخیر هم پای ثابت بازیهای این تیم در ورزشگاه بود و نوه اش آدام همتی هم چندفصلی در این تیم توپ زد و در یکی از توفیقات آسیایی پرسپولیس برانکو هم نقش مهمی داشت و گل زیبایی به ثمر رسانید.
پس از انقلاب سعید راد در ایران ماند و با فرونشستن غبار و هیجانها توانست امکان حضور در سینما را بازیابد. فیلم تاریخی «عقابها» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان با موضوع دلاوریهای خلبانان ایران از مهمترین نقش آفرینیهای سعید راد است. اهل پردهی نقرهای میگویند با توجه به جمعیت آن روز کشور و قیمت بلیت فیلم عقابها، دیده شدهترین تولید تاریخ سینمای ایران است...
جالب است همان روزها و در میانهی مدیریتهای سلیقهای مدتی فیلم در توقیف و مشکل میماند و مدیر و ممیز وقت میگوید چرا هواپیماها از شرق به غرب در حال پروازند در حالی که عراق به ما حمله نموده و باید بر عکس باشد! ببینید نگاه و اِنقلتها گاه چقدر سلیقهای و دم دستی هستند و سالها بعد رنگی از حیرت و مزاح مییابند، اما در آن روزگار جان، حوصله و نیز اعتماد را زایل میکنند و هزینهاش را یک سرزمین میپردازد..
بعد از عقابها راد به ینگه دنیا مهاجرت نمود و بعدتر صادقانه آن سالها را روایت میکند... برخلاف مدعیان بسیار که از فرش قرمز پهن شده برای ایرانیان مهاجر میگویند راد با وجود صبغه و سابقه ستارگی در سینمای ایران هیچ راهی به هنرهای نمایشی آمریکا نمیگشاید و مشغول نانوایی و سنگگپزی و نیز رانندگی بیابان و ماشین سنگین میشود و جوانمردانه از بیان آن هیچ ابا و پروایی ندارد..
سعید راد به کشور باز میگردد و فعالیتش را با کمک مدیران وقت و اهالی سینما از سر میگیرد...
از این فعالیت سعید راد فیلم خوب دوئل بیشتر در خاطرم مانده، فیلمی با تولید بزرگ به کارگردانی احمدرضا درویش که در آن سعید راد در نقشی مردی فرصتطلب و همیشه حاضر و مدعی ظاهر میشود که در هر شرایطی نفع و نان میجوید و در برابر آرمانخواهی، تنزه و رنج شخصیت اصلی با بازی پژمان بازغی میایستد...
فیلم بیانگر تنازع فرصت طلبی برهنه، آرمان خواهیگاه معصومانه و سیاوشوار و نیز تن دادن به حقیقت زندگی و تغییر در عصر تازهی جامعه ایرانی تصویری جالب میآفریند.
اینک و اکنون داستان سعید در حالی که در خانه سالمندان بود، به پایان رسید.
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید