با گرامیداشت یاد و راه و نام امام حسین (ع) و بزرگداشت اربعین حسینی، در زیر بخشهایی کوتاه از نوشتار بلندی با عنوان: «کربلا از آغاز تا پایان» نوشته محقق برجسته حجتالاسلام والمسلمین دکتر رسول جعفریان (*) را آوردهایم. این نوشتار فارغ از جانبداری مذهبی و با بیطرفی، با استناد به منابع معتبر تاریخی و بطور فشرده به شخصیت، رفتار، اخلاق و عمل سیاسی و اعتقادی امام حسین (ع) و بویژه واقعه کربلا و عاشورا میپردازد.
مطالعه کامل این نوشتار را به خوانندگان ارجمند توصیه میکنیم، اما در اینجا گزیده مفیدی از آن را که کمتر مورد توجه است، آوردهایم. امید که برای شما مفید باشد.
*****
هدف سیاسى امام حسین (ع) در چهار مرحله
اگر از باطن کربلا عبور کنیم، و مصمم باشیم بر اساس شواهد تاریخی و آنچه در مقاتل و تواریخ برجای مانده، هدف سیاسی امام حسین (ع) را از قیام بشناسیم، میباید چهار دوره تاریخی و زمانی را از یکدیگر تفکیک کنیم و هر کدام را منطبق با شرایط خاص خود، از این زاویه مورد بررسی قرار دهیم:
نخستین مرحله، از زمان حرکت از مدینه به سوى مکه است که ویژگى عمده آن «اعتراض» به حاکمیت یزید است. این که بعداً چه خواهد شد به لحاظ سیاسى روشن نیست و بسته به تحولاتى است که پس از آن پیش خواهد آمد. این تا زمانى است که امام تصمیم به رفتن به کوفه نگرفته و هنوز در مکه است.
دومین مرحله از زمان تصمیم به رفتن به کوفه آغاز میشود و تا رسیدن سپاه حر ادامه دارد. ابتدا نامههاى مردم کوفه میرسد که امام تصمیمى نمىگیرد. پس از آن نمایندگان مردم کوفه میآیند که موضوع جدىتر میشود و امام نمایندهای را براى بررسى اوضاع به کوفه اعزام میکند. پس از آمدن نامه مسلم، امام که اطمینان سیاسى پیدا کرده به سمت کوفه حرکت میکند. اینجا هدف تصرف کوفه و عراق است. این مرحله ادامه دارد تا آنجا که خبر شهادت مسلم به امام میرسد. امام احساس میکند دستیابى به آن هدف دیگر مقدور نیست، اما هنوز احتمال پیروزى هست؛ چون به هر حال، همه چیز که در مسلم خلاصه نمىشود.
سومین مرحله از زمان رسیدن سپاه حرّ آغاز میشود. این زمانى است که حر میکوشد تا امام را به کوفه برده، به ابن زیاد تحویل بدهد. در اینجا هدف امام گریز از دست ابن زیاد و اصرار بر نرفتن به سمت کوفه است. پیشنهاد بازگشت به مکه را مطرح میکند که همچنان تا زمان آمدن سپاه عمر بن سعد به کربلا ادامه دارد. امام باز میگردد، اما حر نمىگذارد و در نهایت راهى میانه را انتخاب میکنند که به کربلا میرسد. امام میکوشد تا هرچه بیشتر از کوفه فاصله بگیرد. در این مرحله، هدف دور شدن از فضاى خشن کوفه است و تا زمانى ادامه دارد که سپاه کوفه امام را در کربلا متوقف میکند و اصرار دارد که یا آن حضرت بیعت با یزید کند یا آماده نبرد باشد.
چهارمین مرحله همینجاست. امام در اینجا شهادت را بر میگزیند. در اینجا دیگر نه بحث حکومت است، نه گریختن مصلحتجویانه از دست دشمن؛ اینجا پاى عزت و شرافت و شهادت در میان است و امام این را به عنوان یک هدف میپذیرد.
ما باید هر کدام از مراحل را جداى از یکدیگر مورد بررسى قرار دهیم و شرایط تاریخى آنها را از یکدیگر تفکیک کنیم.
در این میان، کسانی که خود «شهادت» را یک هدف سیاسی میدانند، چندان نیاز به این مرحلهبندی هم ندارند. در میان نویسندگان معاصر شریعتی و هاشمی نژاد بر این باور بودند.
تأثیر نهضت امام حسین (ع) در سقوط امویان
براى زوال و سقوط یک دولت، یک سرى عوامل نزدیک وجود دارد، یک سرى عوامل دور که هر دو در جاى خود اهمیت دارند. عوامل دور ممکن است از نظر زمانى با زمان سقوط فاصله داشته باشد، اما بىتردید و به دلایل تاریخى، نقش مهمى در زوال یک دولت دارد. در سقوط یک دولت عوامل نزدیک، مثل انقلابى فراگیر یا حمله خارجى، وقتى مؤثرند که بنیاد دولت حاکم ضعیف شده باشد؛ یعنى در جذب پشتوانه مردمى و ملى براى حمایت از خود ضعیف باشد. اگر این ضعف نباشد، انقلاب فراگیر محقق نمىشود، یا اگر حمله خارجى صورت گیرد، حمایت مردمى میتواند دولت را نجات دهد. بنىامیه سال ۴۱ به قدرت رسیدند. سال ۶۱ انقلاب عاشورا بود. سال ۱۳۲ یعنى هفتاد و یک سال بعد، امویان سقوط کردند.
اکنون پرسش این است:
عاشورا چه تأثیرى بر سقوط امویان داشت؟
به نظر میرسد عاشورا از دو زاویه در سقوط دولت اموى تأثیر داشت:
جهت اوّل: زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنىامیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام حسین (ع) آنجا که به معرفى یزید و ویژگىهاى وى میپردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «و عَلَى الإسلام السّلام» (درود بر اسلام) اسلامیت دولت یزید و طبعاً دولت اموى را زیر سؤال میبرد. امام، روى سگبازى و مشروبخوارى یزید انگشت میگذارد و از تغییر احکام و رواج بدعتها سخن میگوید. دولت اموى که اساس آن با حیلهگرى معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادى داشت تا خود را اسلامى نشان دهد. در اوج فساد اخلاقى حاکم بر دستگاه اموى، مسجد سازى وجود داشت. عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموى میساخت، مسجد الاقصى و مسجد صخره را در بیت المقدس تعمیر میکرد. حتى در زمان ولید مسجد پیامبر (ص) در مدینه را بازسازى و طلاکارى کردند. به علاوه فتوحات را پیش میبردند. به طور مسلّم فتوحات عصر بنى امیه بیشتر از زمان خلفاى اول و یا زمان عباسیان بوده است. اما آیا اینها اسلامیت بود؟ اسلامیت اهل بیت، اسلامیت دیگرى بود. اسلام اموى متفاوت با این اسلام بود. این فریبکارى دولت اموى به جاى آن که در جهت حفظ هویت دینى مردم، حفظ اخلاق اسلامى، زنده نگاه داشتن عرفان حقیقى، رعایت عدالت اسلامى و رسیدگى به حقوق مردم تلاش کند، براى به دست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایى میکرد و براى فریب مردم مساجد باشکوه میساخت. در قرآن وقتى صحبت از آبرسانى به حجاج و جهاد فى سبیل الله و مقایسه آنهاست، خداوند به روشنى، جانب جهاد فى سبیل الله را میگیرد. البته فتوحات، میتوانست جهاد فى سبیل اللّه باشد، اما بنىامیه در اندیشه منافع مادى آن بودند. همین امویان فاسق، براى گرفتن پول بیشتر، اسلام آوردن مردم خراسان را نمىپذیرفتند و تا مدتها با این که آنها مسلمان شده بودند، هنوز آنها را ذمّى دانسته جزیه از آنان میگرفتند. (تاریخ طبرى، ج ۷، ص ۵۵؛ الکامل، ج ۵، ص ۱۴۸)
البته مسلمانانى که در جبهههاى نبرد میجنگیدند؛ طارق بن زیادها و دیگران، شاید واقعاً مجاهد فى سبیل الله بودند. وقتى ماهیت دولت اموى براى چنین مردمانى آشکار میشود، فتوحات هم متوقف میشود. چنان که در خراسان چنین شد. در قیام دیرالجماجم وقتى مردم عراق به فرماندهى عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس در سال ۷۱ براى فتح سیستان رفته بودند، به خاطر شدت فشار و ستم حجاج، با همان لشکر، به سوى عراق بازگشتند تا دولت اموى را سرنگون کنند.
جهت دوم تأثیر نهضت امام حسین (ع) در سقوط دولت اموى آن بود که پس از رحلت رسول خدا (ص) از همان ابتدا دو گروه براى به دست گرفتن رهبرى جامعه اسلامى مطرح بودند. بنىهاشم و بنىامیه. این دو گروه به دلایل متفاوتى پس از رحلت آن حضرت نتوانستند حکومت را در دست بگیرند و در عوض، برخى از گروههاى میانى موفق به تصاحب قدرت سیاسى شدند. اندکى بعد، بنى امیه، طى حوادث دوران عثمان تا شهادت امام على (ع) بر اوضاع غلبه کردند. در این وقت، تنها رقیب آنان بنىهاشم بودند که در حکومت امام على (ع) و فرزندش امام حسن (ع) این مسأله نمودار شد. نهضت کربلا بار دیگر نشان داد که گروه دیگر، همچنان فعال است و رهبرى جریان مخالف را بر عهده دارد و آماده است تا با ساقط کردن حکومت اموى، یک دولت هاشمى و علوى تأسیس کند. به لحاظ سیاسى و براى عمق بخشیدن به ادعاى علویان براى حکومت در دوره بعد، این نکتهی کمى نبود. به واقع، در اوج فشار امویان، نهضت کربلا، فعّال بودن بنىهاشم و اهل بیت را نشان داد. براى مثال، سالهای پایانى دولت اموى شعار الرضا من اهل بیت بود که جوهره رهبرى را در مبارزه سیاسى بر ضد امویان تعریف کرد. این بنى هاشم بودند که دولت اموى را سرنگون کردند و در واقع عشق به اهل بیت بود که دولت اموى را برانداخت.
اهل بیت این قداست خود را از کجا آوردند؟ این احساس سیاسى هواداران بنىهاشم از کجا آمده است؟ به نظر میرسد یکى از بزنگاههاى اصلى درایجاد این احساس، نهضت کربلا بوده است. در آن حادثه، شمار زیادى از افراد خاندان پیامبر (ص) بین شانزده تا ۲۵ نفر به شهادت رسیدند. چطور مردم میتوانستند این ماجرا را فراموش کنند، مظلومیت آنان را از یاد ببرند و به آن بى توجه باشند؟
البته نباید تصور کرد که علت سقوط بنىامیه تنها در همین جهت بوده است. مهم آن است که وقتى رهبرى ماجرا به دست بنىهاشم میافتد، باید ریشه بخشى از سقوط را در مظلومیت این خاندان جستجو کرد. البته و مع الاسف، شاخه بنى عباس (از بنى هاشم) از فرصت استفاده کرد و آنچنان که شرح آن در تواریخ آمده، با توجه به ابهامى که براى بسیارى از مردم در تعریف اهل بیت و الرضا من آل محمد به وجود آورد و با تلاش برخى از ایادى خود مانند ابومسلم خراسانى، سوار بر مرکب خلافت شد. هر چند ابومسلم خود اولین قربانى این دولت بود و پاداشش را خیلى زود گرفت.
*- جعفریان (زاده ۹ تیر ۱۳۴۳) روحانی و پژوهشگر تاریخ اسلام، تشیع و ایران و از نویسندگان پُرکار و دارای آثار فراوانی در علم تاریخ است.
وی استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران و رئیس کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران است. او همچنین سابقه ریاست بر کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را نیز در کارنامه خود دارد. جعفریان در سال ۱۳۹۷ به عضویت پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران درآمد.