تعداد بازدید: ۲۴
کد خبر: ۲۱۰۷۱
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 24 August
یک فنجان شعر
نویسنده : جعفر شاهسونی

وقتی که اسب آمد و جیران سوار شد
انگار  آسمان به سر من هوار شد

 تنها گل قبیله من بود وای من
این دسته‌گل به دشمن جانم نثار شد‌

می‌گشت اسب دور اجاقی که بسته بود
دنیا به چشم عاشق من شام تار شد

دستم به ماشه بود ولیکن نمی‌چکاند
آن شب تفنگ برنو من بی‌بخار شد

  آه‌ای عروس شاهسون‌ای هم‌نـژاد من
آهسته رو که ایل بدون تبار شد

جیرانه گتدی یاندی منه اعتباریمه
 آری تمام طائفه بی اعتبار شد

 نعش من است که غمزده تشییع می‌شود
عاشق‌ترین کسی که به نفرین دچار شد

عروس شاهسون

عروس شاهسون

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها