تعداد بازدید: ۴۶
کد خبر: ۲۰۷۱۵
تاریخ انتشار: ۳۰ تير ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 20 July
زبونُم لال، زبونُم لال
نویسنده : قربانتان غریب آشنا

ما آپارتمان نشین هستیم و شرایط زندگی ما و همسایه‌ها به گونه‌ای است که تمام صحبت‌ها و پچ‌پچ‌ها و رفت و آمد‌های یکدیگر را خواسته یا نخواسته متوجه می‌شویم!  

دیشب ساعت ۱۲ جر و بحث و دعوا در واحد بغلی ما بالا گرفت! از حرفهایشان مشخص بود جواد پسر خانواده خطایی مرتکب شده!  
جواد با عصبانیت در  را به هم کوبید و از خانه خارج شد!  

من هم به بهانه بیرون بردن آشغال‌ها پشت سرش رفتم!
وقتی به جواد رسیدم پرسیدم: چیزی شده؟!  

جواد یهویی از حالت عصبانیت خارج شد و با صدای بلند زد زیر خنده! شک کردم که خنده‌اش  از درجه بالای کنجکاوی من است یا چیز دیگر!  
بعد از خنده‌های مشکوکش گفت: خانواده داشتند تلویزیون نگاه می‌کردند  که من حوله‌ام را برداشتم تا دوش بگیرم!

چند دقیقه بعد مامان زد پشت در حمام و گفت: جواد زود بیا بیرون  چاییت سرد نشه!
من هم با صدای بلند داد زدم: توی این هوای گرم اسب چایی می‌خوره!

وقتی از حمام آمدم بیرون دیدم مهمان داریم و مادرم با یک سینی چایی دست نخورده از جلوی مهمان‌ها به سمت آشپزخانه می‌رود!
بعد جواد به افق خیره شد و آهی کشید و گفت: مهمان‌ها اولین خواستگار‌های خواهرم  بودند؛ فکر کنم پشت سرشان را هم نگاه نکنند! طفلی خواهرم!
من لبخندی زدم و گفتم ایشالا که گفته باشی «اسب» توی این گرما چایی می‌خوره؟!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها