هفته پیش به فاصله یکی دو روز با دو دوست همشهری همصحبت شدم که هر دو به نوعی به دوران بازنشستگی مربوط بود. یکی از آن عزیزان یک سال پیش، از یک شرکت خصوصی بازنشسته شده و دیگری چند ماه دیگر از یک اداره دولتی بازنشسته میشود.
هر دوی آنها با پدیدهای روبرو هستند و از آن صحبت میکردند که بیتردید مایه نگرانی بسیاری از شاغلان و البته بازنشستگان است.
من نامش را «خلاء بازنشستگی» میگذارم.
اگر شاغلان را به دو دسته «حقوق بگیر» و «صاحبکار» تقسیم کنیم، دسته اول یعنی حقوقبگیران بیشتر با خلاء بازنشستگی روبرو میشوند.
بطور عموم، حقوقبگیرها در مدت ۳۰ سال، برای دولت یا شرکتها یا اشخاص کار میکنند و بیمهشده آنان هستند و ماهیانه حقوق میگیرند.
اما صاحبان کار، خود به تنهایی یا با شرکایی، بانی کار هستند و از درآمد خود ارتزاق میکنند.
حقوقبگیران در آستانه بازنشستگی یا در ماههای نخست بازنشسته شدن، به احتمال زیاد دچار دو عارضه میشوند:
۱- خلاء درموقعیت و نقش اجتماعی خود و جایگاهشان در جامعه و خانواده
۲- کاهش درآمد که به دلیل ویژگیهای خاص دوران میانسالی و سالمندی، فشار بیشتری بر فرد بازنشسته وارد میکند.
دغدغههای این دو عزیز شامل موارد زیر بود:
- هزینههای زندگی بالاست و حقوق بازنشستگی کفاف نمیدهد.
- خانواده و فرزندان و اطرافیان در زمینههای مالی توقعاتی دارند که از پس برآورده کردن آنها بر نمیآیم.
- من سالها رئیس اداره بودهام. حالا چگونه بروم برای خودم مغازه باز کنم؟ مردم چه فکر میکنند؟
- من هیچ مهارتی ندارم. چه کاری انجام دهم؟
- دیگر توان جسمی و فکری راهاندازی یک شغل جدید را ندارم.
- وقت آزاد زیاد دارم و نمیدانم چگونه اوقات خود را سپری کنم.
- همسرم میگوید برو دنبال کار.
مجموع این نگرانیها نوعی خلاء را در زندگی فرد بازنشستهی حقوقبگیر ایجاد میکند. در حالی که صاحبان کار، کمتر با این خلاءها روبرو میشوند. آنها از سالهای جوانی به هر ترتیب مهارتی آموخته (حتی مهارت کسب و کار و مغازهداری) و شغلی راه انداخته و به اصطلاح، دوره چوبخوری آن را گذراندهاند و با پایین و بالای بازار کنار آمده و در سالهای میانسالی و بازنشستگی به آن مشغول میشوند و حتی گاه همسر و فرزند را وارد کار کردهاند و کمتر با این خلاءها روبرو هستند.
آن رئیس اداره که چند ماه دیگر بازنشسته میشود، خدا را شکر وضع مالی مناسبی دارد و برای خود فروشگاهی دست و پا کرده و در شرف راهاندازی است. اما پیدا بود که او هم از موقعیت و نقش جدید خود واهمه دارد و از پستی و بلندی بازار هراسان است. چه برسد به آن معلم یا کارمند سادهای که حالا بعد از ۳۰ سال با حقوقی زیر خط فقر وارد دوران بازنشستگی میشود و جز همین حقوق ناچیز درآمدی ندارد.
آنچه مشخص است این که بهترین کار برای حقوقبگیران این است که حداقل ۵ تا ۱۰ سال پیش از بازنشستگی به دنبال راهاندازی شغل موازی باشند تا ...
- در فرایندی آرام بتوانند نقش جدید را بپذیرند، مهارتهای بازار آزاد را فرا گیرند، تا پیش از بازنشستگی در شغل جدید چوبخوریهای لازم را داشته باشند و کارشان را از آب و گل به درآرند، امکان مشارکت دادن همسر و فرزندان در شغل آزاد را فراهم کنند و به این وسیله برای آنان اشتغالی فراهم کنند، در دوران بازنشستگی به کاهش درآمد و فشار اقتصادی دچار نشوند، و در نهایت خلاء بازنشستگی را تجربه نکنند.
بدرود