تعداد بازدید: ۱۳۲۵
کد خبر: ۲۰۲۱۶
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 25 May
داستان پزشکی که نقاش شد:
توصیه من به پدر و مادرها: به بچه‌هایشان نگویند درس بخوان. بگویند درست را بخوان، نقاشی‌ات را بکش اگر هنر نباشد، تبدیل می‌شویم به جسم‌هایی فربه با روح‌های لاغر
خبرنگار: فاطمه زردشتی نی ریزی

اُریون که گرفت، یکباره ورق برگشت و کل زندگی‌اش عوض شد. می‌خواست نقاش شود و تصمیمش در این باره جدی بود، به طوری که مداد و زغال و مقوا و سیاه‌قلم شده بود همه‌ی زندگی‌اش. دوم راهنمایی بود و جزء نفرات برتر سیاه‌قلم    استان‌شان. در هرات (مرکز شهرستان خاتم) بود و وقتی مسابقات کشوری سیاه‌قلم برگزار شد او یکی از سه چهار نفر شرکت‌کننده در این مسابقه بود. حتم داشت نفر برتر این مسابقه خواهد شد اما... بیماری اُریون کل مسیر زندگی‌اش را عوض کرد.

مریم ناظمیان پزشک شد. متخصص زنان و زایمان. پزشکی که اکنون در نی‌ریز فعالیت دارد و بعد از سال‌ها، در کنار طبابت، به نقاشی می‌پردازد.

◻آرزویتان نقاش‌شدن بود، چه شد که پزشک شدید؟

حدود بیست و یکی دو سال قبل، در مسابقات کشوری و بین آن سه چهار نفر، اطمینان داشتم که بهتر از همه طرحم را می‌کشم، اما اواسط نقاشی به یکباره حالم به هم خورد، به طوری که اصلاً نتوانستم نقاشی‌ام را تمام کنم. به خانه که برگشتم، اُریون گرفته بودم. نمی‌دانم چه شد، واقعاً نمی‌دانم، اما با این بیماری ناخودآگاه از نقاشی فاصله گرفتم. کسی که هر روز مدادی داشت و زغالی و کاغذ‌هایی برای کشیدن نقاشی، به یکباره قید نقاشی را زد و انگیزه‌اش را برای کشیدن نقاشی از دست داد. چسبیدم به درس و کتاب و امتحانات و آنقدر خواندم تا در رشته پزشکی اصفهان قبول شدم و پس از آن، تخصص در رشته زنان و زایمان. طرحم را افتادم نی‌ریز. دروغ چرا؟ خدا می‌داند چقدر تلاش کردم تا طرحم را بیفتم شهر یا استان خودم، اما نشد تا اینکه به نی‌ریز آمدم و در نی‌ریز مشغول کار شدم. نی‌ریز شهر خوبی بود با مردمانی خوبتر. مهد هنر. کمتر شهری را دیده بودم که مردمش تا این حد متمدن، متجدد و هنرمند باشند. کسانی که ارزش هنر را می‌دانستند، در حالی که در اغلب شهر‌های دیگر این‌گونه نبود. با این وجود، با تمام این چیز‌ها و نعمت‌هایی که داشتم، باز در زندگی خلأ چیزی را احساس می‌کردم که نمی‌دانستم چیست. خیلی فکر کردم و خیلی کنکاش کردم. یک وقت به خدا گفتم، خدایا! به من کمک کن در اوج استرس‌های شغلی یک چیزی حالم را دگرگون و خوب کند. من این را عمیقاً از خدا خواستم...

رفته بودم هرات خانه‌ی پدرم که یکی از اقوام‌مان با بچه‌اش آمد آنجا. بچه شروع کرد به گریه‌کردن که برای من نقاشی بکش و من بعد از چندین سال مداد را برداشتم و دست به قلم شدم و عجیب بود که حالم با کشیدن آن نقاشی خوب شد. همان لحظه در گوگل کلاس‌های نقاشی نی‌ریز را جستجو کردم که سرای هنر و اندیشه، آقای محسن‌زاده را به من معرفی کرد و این شد که در اردیبهشت سال  ۱۴۰۲ پس از سال‌ها دوباره به سمت نقاشی و این بار تکنیک آبرنگ برگشتم. انرژی فوق‌العاده‌ای که از این کلاس‌ها می‌گیرم، قابل وصف نیست. گاهی فکر می‌کنم اگر خدا بیست سال پیش ادامه‌ی راه هنر را از من گرفت، می‌خواست مسیر زندگی‌ام را عوض کند و یک زمانی آن را دوباره به من برگرداند که حالم با آن خوب شود. الان هم شغلم، و هم هنرم را به خدا مدیونم.

◻تعریف شما از هنر چیست؟

انعکاس روح انسان. چیزی که حال آدم را خوب می‌کند. چیزی که اگر در این دنیای مادی نباشد، حالمان خوب نیست. چیزی که اگر نباشد، تبدیل می‌شویم به جسم‌هایی فربه با روح‌های لاغر. شاید باورکردنی نباشد، اما هر بار که من نقاشی می‌کنم، صدای پرندگانِ روی درخت‌ها، برایم معنای دیگری دارد. با دقت بیشتری به رنگ لباس‌ها، درخت‌ها و دیگر چیز‌ها نگاه می‌کنم و دنیا را طور دیگری می‌بینم.

◻اساتید شما چه کسانی هستند؟

خانم ارجمند و آقای محسن‌زاده.

◻مشوقین شما چه کسانی بودند؟

خانواده و خصوصاً پدر و مادرم. یادم هست همان زمان کودکی و نوجوانی که نقاشی می‌کردم، اکثر وسایل نقاشی مانند زغال و... در هرات نبود و پدرم برای خریدن وسایل نقاشی من همیشه به یزد می‌رفت و هیچوقت خم به ابرو نمی‌آورد. مادرم هم از آن طرف حمایتم می‌کرد و حتی در جواب یکی دو تا از زنان فامیل که می‌گفتند مریم کار و زندگی‌اش شده نقاشی، و درس را رها کرده، می‌گفت دخترم هم نقاشی‌اش را می‌کشد و هم به درس‌هایش می‌رسد. البته تشویق‌ها، حمایت‌ها و همکاری‌های آقای محسن‌زاده هم که دیگر جای خودش را دارد.

◻هنر چه رنگی است؟

هنر رنگ آبیِ آسمان در آبرنگ است. یعنی قسمتی از نقاشی که تو را محو خود کرده و شگفت‌زده خواهد کرد. بخشی از نقاشی که رنگ و مقوا دقیقاً حس می‌کنند تو چه می‌خواهی و رنگ‌ها خودشان جایی قرار می‌گیرند که تو می‌خواهی.

◻آیا تا به حال نمایشگاهی برگزار کرده‌اید؟

مشترکاً با استاد محسن‌زاده، دختر ایشان و همچنین خانم راستگو نمایشگاهی برگزار کردیم که شش اثر در این نمایشگاه از کار‌های من بود.

◻علم بهتر است یا ثروت؟

بین علم و ثروت، می‌گویم ثروت، اما بین هنر و علم و ثروت، می‌گویم هنر! هنر یک چیز ماورایی است و نمی‌شود آن را با چیزی مقایسه کرد. چیزی است که حال آدم را خوب می‌کند. همانطور که یک روز یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت حالم خوب نیست. گفت مسافرت رفتم حالم خوب نشد. گوشی خریدم حالم خوب نشد. لباس خریدم حالم خوب نشد. نمی‌دانم چکار کنم که حالم خوب شود. گفتم برو دنبال هنر، دنبال موسیقی، دنبال شعر. قرار نیست با عوض کردن گوشی و لباس، حالت بهتر شود. بوده‌اند دوستانی که حال مساعدی نداشتند و به توصیه من به سمت هنر رفته‌اند و می‌گویند الان از نظر روحی خیلی بهترند.

◻صحبت پایانی

به پدر و مادر‌ها توصیه می‌کنم اگر می‌بینند کودکشان به هنر خاصی علاقه داردحتماً حتماً او را تشویق کنند و تا جایی که ممکن است، مسیر پیشرفت او را هموار کنند تا بتواند موفق شود. بدانند استعداد فرزندشان در چیست و آن را پرورش دهند. الان خدا راشکر مدت‌هاست این موضوع برای مردم ما جا افتاده که صرفاً پزشک‌بودن، موفق‌بودن نیست. موفق بودن این است که جایگاه اجتماعی و تأثیر خوبی داشته باشی. معلمی باشی که شاگردانت از تو یاد بگیرند یا باغبانی که درختی بکاری و از محصولت لذت ببری.

از پدر و مادر‌ها می‌خواهم صرفاً به بچه‌هایشان نگویند درس بخوان. بگویند درست را بخوان، نقاشی‌ات را بکش. درست را بخوان، به موسیقی‌ات هم بپرداز. درست را بخوان و هنرت را ادامه بده...

غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
محمد رضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۳۶ - ۱۴۰۳/۰۳/۰۶
0
0
ضمن تائید سخنان سر کار خانم دکترناظمیان، هنر خصوصا نقاشی بویژه ٱبرنگ قوی ترین محرّک و در عین حال قویترین مسکن(ارامش دهنده) در زندگیست.
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها