نان و شراب رمانی اثر اینیاتسیو سیلونه، نویسندهٔ ایتالیایی است. این رمان زمانی نوشته شد که سیلونه در تبعید دولت بنیتو موسولینی به سر میبرد.
کتاب اولین بار در سال ۱۹۳۶ و به زبان آلمانی چاپ و در سوئیس منتشر شد و در همان سال ترجمهٔ انگلیسی آن در لندن نیز منتشر گردید. نسخه ایتالیایی کتاب تا سال ۱۹۳۷ ظاهر نشد. بعد از جنگ سیلونه نسخه کاملاً متفاوتی از کتاب به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۵۵ منتشر کرد.
این کتاب اولین بار در سال ۱۳۴۵ و با ترجمه روان زندهیاد محمد قاضی به فارسی برگردانده شد و اولین اثری بود که از سیلونه به فارسی برگردانده شد.
نان و شراب حاوی طنزی هوشیارانه و زیرکانه است که به خوبی از عهده نشان دادن خُرافه، جهل، و تعصّب مذهبی برآمده است. نویسنده فسادی را که تا عمق استخوانشان ریشه دوانده شکافته و در ترسیم ایتالیای جهل زده، تاریک و بی فرهنگ موفق بوده است. ایتالیایی که در آن جایی برای آزاد زیستن جز در خدمت به ظلم، حکومت و بانک نیست.
نان و شراب که برگرفته از ماجراهای دوران زندگی خود اینیاتسیو سیلونه است، از زندگی دهقانان فقیر ایتالیا میگوید.
او از عادتها، رسوم و عقاید خرافی آنان صحبت میکند. آنان زندگی سختی را از سر میگذرانند. ضعفشان حتی به آنها اجاره نمیدهد که به آزادی فکر کنند و در این هنگام که کلیسا نیز، به طور رسمی حمایت خودش را از دولت علنی کرده است.
قهرمان داستان میفهمد که کاری سخت در پیش دارد و سخت تلاش میکند تا اوضاع را تغییر دهد. دیدار او و یکی از دوستانش، از یکی از استادان قدیمی، و ماجراهایی که بعد از آن رخ میدهد، ماجراهای کتاب را رقم میزند. آنان به دیدار دن بنهدتو کشیش برجستهای رفتهاند که چون از دولت طرفداری نکرده است، او را از کار بیکار کردند و خانهنشین شده است.
بخشهایی از کتاب:
- دن پیچیریلی نسبتاً فربه است و پیداست که خوشخوراک و پرخور است و قیافهای گشاده و بشاش دارد. در توجیه تأخیر خود میگوید که مجبور بوده است نوشتن مقالهای را برای روزنامه اسقفنشین به اتمام برساند، و سپس به گفته میافزاید: عنوان مقاله بلای عصر ما است.
دن بنهدتو از او میپرسد: لابد مقالهای راجع به جنگ و راجع به بیکاری نوشتهای؟
دن پیچیریلی به سردی جواب میدهد: اینها مسائل سیاسی است. روزنامه اسقفنشین منحصراً درباره مسائل روحانی بحث میکند. بههرحال از جنبه روحانیت محض، بلای عصر ما به عقیده من بیعصمتی در طرز لباس پوشیدن است. مگر عقیده شما همین نیست؟
دن بنهدتو همچنان که در چشمان او خیره میشود به آرامی جواب میدهد: بلای عصر ما فقدان صفا و صمیمیت بین انسانها است، نبودن اعتماد بین آدمهاست، روح خبیث یهودا اصکریتی است که سلطه او زندگی اجتماعی و انفرادی را مسموم ساخته است.
دن پیچیریلی گریز میزند و میگوید: در قلمرو کشیشی من در طی سنوات اخیر به لطف و عنایت خداوند ترقیات معنوی عظیمی تحقق یافته بدین معنی که بر تعداد اعترافات چهل درصد و به رقم اجرای مراسم عشای ربانی سی درصد افزوده شده است.
دن بنهدتو میگوید: طفلک پیچیریلی! اول از روحانیت محض و از ترقیات معنوی دم میزنی و سپس مثل یک بقال از رقم و نسبت چند درصد سخن میگویی.
- ما خویشتن را برای مردن آماده می کنیم، مردن با این حسرت که زندگی نکردیم.
- تو هیچ مترس چون بخشوده شدهای، اما برای جامعه فاسدی که تو را مجبور کرده است تا از بین مرگ و بی آبرویی یکی را انتخاب کنی، بخشایش وجود ندارد.
- باید زمام خود را به دست سکوت سپرد، همچنان که مدهوش خویشتن را به دست جریان آبی عمیق رها میکند. فقط در آن موقع است که خدا با ما سخن میگوید.
- در هیچ عصر و زمانهای مانند دوران ما کلمات را از هدف ساده و طبیعی خویش که مرتبط ساختن انسانها به یکدیگر است منحرف ننمودهاند.حرف زدن و فریب دادن امروزه تقریباً مترادفند.
- روزی که گوش کرهای مصلحتی باز شود و زبان لالهای مصلحتی به سخن درآید آن روز آغاز لحظات بسی دردناکی خواهد بود که من آرزومندم تو را از آن نصیبی نباشد.
- آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند. میتوان در یک کشور دیکتاتوری زندگی کرد و آزاد بود. فقط کافی است که علیه دیکتاتور مبارزه کرد. مردی که با مغز خودش فکر میکند، آزاد است. مردی که به خاطر آنچه برحق میداند مبارزه میکند آزاد است.