آن روز دایی محمد زنگ زد و گفت: سریع بیا بیمارستان که مینا حالش خوب نیست!
من هم فوری حرکت کردم.
مینا دختر دایی محمد است. دختری با یک ویژگی خاص و آن این که یا همه وقت در حال خرید لوازم بهداشتی و کرم و شامپو است و یا در حال استفاده از این لوازم!
وقتی به بیمارستان رسیدم مینا را دیدم که سرم به دست روی تخت بیمارستان دراز کشیده.
هرازگاهی چشمانش را باز میکرد و به پرستار میگفت: دارم ضعف میکنم. تقویتی بزنید داخل سرمم!
از دایی پرسیدم: چه بلایی سر مینا آمده؟
دایی آهی کشید و گفت: با خواهرش سیما دعواشون شده اون موهاشو کشیده اینم غش کرده!
علت دعوا را که پرسیدم گفت: گویا مینا یک شامپوی گران قیمت ۱۲ میلیونی برای تقویت و پرپشتی موهاش خریده و برای اینکه کس دیگهای اون رو استفاده نکنه، شامپو رو ریخته داخل یه قوطی شامپوی ارزان قیمت تخممرغی؟! سیما هم میخواسته جوراب بشوره دیده تاید نیست اومده به خیال خودش از شامپوی تخممرغی ارزان قیمت استفاده کرده! خلاصه مینا هم متوجه شده و اعتراض کرده. سیما هم جواب داده: آخه کی میاد شامپو تخممرغی دوزاری میزنه به سرش؟! من جورابهامو باهاش شستم!
خلاصه جنگ در میگیره و تو یه موکشون خواهرانه، مینا غش میکنه!
نگاهی به دایی انداختم و گفتم: دایی علت ضعف مینا از کشیده شدن موهاش نبوده، بلکه از درد حروم شدن شامپوی ۱۲ میلیونی بوده که فشارش افتاده! خدا رو شکر که نمرده! ضایعه بزرگیه!