در پی ثبتنام ۸۰ نفر در انتخابات ریاستجمهوری، و شگفتی و غافلگیری بسیاری از اهل فن و مردم عامی، چند نکته را عارضم که به عرض میرسانم.
۱- ظاهراً ۴ برابر همین تعداد هم به جمعبندی رسیدند و قصد کاندیداتوری داشتند و حتی به وزارت کشور هم رفتند، که خوشبختانه شرایطش را نداشتند و سپرده بودند از همان دم در وزارت کشور که آنها را برگردانند.
۲- چهار برابر دیگر هم که شرایطش را داشتند، به جمعبندی نرسیدند و در آخرین لحظات نیامدند وگرنه چهها میشد. اولین نتیجهاش ثبت رکورد در کتاب گینس بود.
۳- با توجه به این که ما الان بیشتر از همیشه در شرایط حساس کنونی به سر میبریم، و کشور دوران خاصی را میگذراند، چطور این همه آدم فکر میکنند توان اداره کشور را دارند و میتوانند در قامت رئیس جمهور حاضر شوند؟ یعنی خودشان را از آن همه رئیسجمهور که آمدند و رفتند و نتوانستند یا نگذاشتند کاری کنند، بالاتر و تواناتر میدانند؟
۴- بسیاری از اینها که بالاخره به جمعبندی رسیدند و احساس تکلیف کردند و شرایط ثبتنام را داشتند و الخ، فقط و فقط سابقه نمایندگی مجلس دارند. اینها در مجلس چه کُنفَیَکُنی کردهاند که میخواهند سرنوشت ۸۵ میلیون ایرانی را در دست بگیرند و شرایط را بهتر کنند؟
۵- همین یک قلم ثبتنام انتخاباتی نشان میدهد همانطور که همه ما کودکِ درون داریم، در درون هر ایرانی یک رئیسجمهورِ درون خوابیده و منتظر شرایط مساعد است که شناسنامهاش را در دست بگیرد و برود وزارت کشور برای ثبتنام.
۶- یعنی اگر شما آگهی استخدام منشی با حقوق و مزایای قانونی و شرایط عالی میزدید، این همه متقاضی ثبتنام نمیکرد. مگر حقوق ریاستجمهوری چقدر است؟ جز دردسر مگر چیزی دارد؟
۷- بهتر نیست به هر کاندیدا اعلام کنند که باید یک میلیون امضا بیاوری که با اسم و مشخصات اعلام کنند به شما رأی میدهند؟ به نظرم خیلی از اینها نتوانند ۵۰۰ هزار تا رأی هم جمع کنند.