تعداد بازدید: ۱۹۰
کد خبر: ۲۰۲۰۸
تاریخ انتشار: ۰۵ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 25 May
ماجراهای من و بی‌بی
نویسنده : گلابتون

بی‌بی گفت: - خوَر مرگُت بری چه اینجو نِشِسی؟ نپه بری چه بُلَن نشدی لَواساته بُکنی برُت؟ یَی ساعته درم برت میگم بُلَن شو. بُلَن شو.

- من نمیام بی‌بی.

- یَی دفِی دیه بوگو چی‌چی گفتی؟  

-‌ای بابا، میگم من نمیام بی‌بی، برید شما خودتون.

- تو بیخود میکنی نییِی. مِخِی خَوَر مرگُت تو خونه تک و تور و تَنا بیشینی که چیطو بشه؟ ها؟ با کی قول و قرار دری؟ هااااااا؟  

- قول و قرار چیه بی‌بی؟ این حرفا چیه؟ من دوس ندارم بیام بی‌بی.  

- خو دردُت چی‌چیه؟ بری چی‌چی؟

- از جَمای این شکلی خوشم نمیاد. فقط همین.

- خو بری چه؟ یا بری من میگی بری چه، یا می‌یی همرام!

- آخه بی‌بی، من هر وقت میام اونجا معضبم. من نمیدونم این چه اخلاقیه که خیلی از زنا در مورد دخترای مجرد دارن. تا چششون به یه دختر مجردِ ازدواج نکرده می‌افته شروع می‌کنن به روضه خونی...

- واویلا! حالا میه چی‌چی گفتن خانمِ مجردِ ازدواج نکرده که  ازُت برخورده؟

- ندیدی بی‌بی؟ من هر وقت با شما میام تا چششون به من میخوره شروع می‌کنن که آخی خدا یَی بخت سبزی‌ام بده اَ تو! خدا گره اَ کارُت باز کنه. ایشالا که زودتر شووَر کنی خوشبخت شی... آخه اینا چه حرفاییه بی‌بی؟ مگه من بدبختم؟ مگه هر کی مجرده بدبخته؟ اصلاً مگه همه با ازدواج کردن خوشبخت میشن؟ این کارشون یه نوعی به رُخ کشیدن عیب طرفه، هر چند که من فک می‌کنم ازدواج نکردن، عیب نیس!  بعدشم، مگه من چن سالمه بی‌بی که به من اینطوری میگن؟ سی و دو سه سال!

- قیومتتتت، آخرتتتت. تو همسن ننه‌ی من زاد دری، بعد میگی میه من چن سالُمه؟ دختر من همسن تو بودم، اکبر و اصغر و شوکت و عزت و تیمور و صغری و کبری و مهری و بووِی تورِ داشتم! سنی‌ام خو ندَری تو مُشالا!
-‌ای بابا، اون مال زمان قدیم بود بی‌بی، بعدشم چیکار کنم من الان؟ برم سرِ کوچه داد بزنم یکی بیاد منو بگیره؟ خو باید یه آدم باب دل من پیدا بشه یا نه؟

- اَی تیری بُخوره تو دلِ تو که من راحت بشم! حالا ول کن‌ای حرفارِ پابوشو تا بیریم دور شد...

- من نمیام بی‌بی. من میام اونجا با حرفای این و اون معذب میشم.

- ماخام صد سال سیا بییِی... ایشالا که به حق علی هیجا بونی تا رنگ مواتم بشه مث رنگ دنونات!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها