تعداد بازدید: ۳۱۵
کد خبر: ۱۹۳۴۱
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۰ - 2024 10 February
ماجراهای تبعه موجاز
نویسنده : نجیب

یَک ماهی بود که برای اربابی جدید کار مَی‌کردم. اما از چند روز پیش نَظاره مََی‌کردم رفتارش عوض شده و با نگاه میهربانی مرا دیدَه مَی‌کوند.

همین طَور که چاه خانَه نَوسازش را کندَه‌کاری مَی‌کردم، زیر چَشمی نَظاره‌اش مَی‌کردم و بَ او مشکوک بودم.

تا این که یَکی از روز‌ها نزدیک غروب که کار تمام بَشد، با میهربانی نزدیک من روان شد و دست روی شانَه‌ام گوذاشت.

با ترس و نَگرانی دستش را پس زدم، چند قدم بَ عقب بَرفتم و گفتَه کردم: از جانم چَه مَی‌خواهی؟

گفتَه کرد: نجیب، عزیزم، دوست من. چَرا ناراحت مَی‌شوی؟

گفتَه کردم: تو ارباب منی، چَه معنی مَی‌دهد این قدر با من میهربان شوی؟

تو که تا چندروز پیش اگر ۵ دقیقه خستَگی مَی‌گوذاشتم، عتابم مَی‌کردی که «چَرا کار نَمی‌کونی»، حالا چَه شده که عزیز دیلت شده‌ام؟

ناگهان بوغضش تَرکید، خودش را در آغوشم بیَنداخت و گفتَه کرد: وضع زیندَگانی در این وَلایت بیسیار سخت شده است.

من در تاکسی تیلیفونی کار مَی‌کونم و با این تاکسی‌های اِنترنتی که آمده، روزی تنها ۵ یا ۶ سرویس نصیبم مَی‌شود که باید روزانَه چند هَزار تومان هم بَ صاحَب آن بَدهم.

از طرفی آن قدر مصالح گَران شده که فکر نَمی‌کونم توان داشتَه باشم ایسکلت این خانَه را هم تمام کونم.

گفتَه کردم: خب بَ من چَه؟ چَکار کونم؟

هق هق کونان گفتَه کرد: شَنیده کردم ارزش پول وَلایت تو زیادَه کرده است.

از تو مَی‌خواهم راهنمایی‌ام کونی چَطور مَی‌توانم بَ وَلایتت روان شوم؟

آخر من آنجا غریبم و نَدانم باید چَکار کونم.

دیلم برایش بَسوخت.

من هم او را در بغل بَگرفتم و همراهش گریستم.  

گفتَه کردم: آن قدر وضع پولی این وَلایت بَ هم ریخته که من هم شاید با وجود طالیبان قصد بازگشت کونم.

اما تو نیا؛ غریبی بد دردی است.

من این را خوب مَی‌فهمم.

اصلاً آنجا مَی‌خواهی چَکار کونی؟

گفتَه کرد: اگر مَی‌خواهی برگردی، من شاگردت مَی‌شوم و در کندَه‌کاری چاه بَ تو کمک مَی‌دهم.

قَول مَی‌دهم مَثال تو خوب کار کونم و از من راضی باشی.

خواهش مَی‌کونم یَک کاری برای من بَکون.

سرم را پایین انداختم و پیش خود گفتَه کردم: گهی پشت بر زین گهی زین بَ پشت.

 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها