انتشارات: چشمه
آیا ورزش هم میتواند شاعرانه باشد؟
آیا میتوان ورزش و ادبیات را با یکدیگر ترکیب کرد و هدیهای برای عاشقان هر دو ساخت؟
حمیدرضا صدر در «پیراهنهای همیشه» این کار را کرده است.
کتابی صوتی و جذاب شامل تکنگاریهای شاعرانهی نویسنده دربارهی بزرگان دنیای فوتبال: از جوزپه مئاتزا تا فرانتس بکنبائر، از پله تا دیگو مارادونا، از روبرتو باجو تا الیور کان، از اریک کانتونا تا آلساندرو دل پیرو، از تیری آنری تا زینالدین زیدان، از کریستیانو رونالدو تا لیونل مسی... همه در این کتاب جمعند و حمیدرضا صدر که به گفتگوی توأم با هیجان و ابراز احساساتش به فوتبال مشهور است، با قلم زیبای خود، اثری خواندنی آفریده است.
جزئیات دقیق و اطلاعات صحیحی در کتاب وجود دارد، به همراه توصیفات زیبایی که در آن گنجانده شده.
دنیایی پر از هیجان، داستان و عشق و اشک که در آن با قهرمانانی آشنا میشوید که برای رسیدن به آرزوی خود و جایی که حالا در آن قرار دارند، چه سختیهایی کشیدهاند و چه تجربههایی کسب کردند.
متن زیر برگرفته از این کتاب است:
طرفدارانش آوازی سر دادند؛ به من نگاه کن به من.
به این گلوله شلیک شده که سریعتر از هر پیکانی است، که زهردارتر از هر خدنگی است.
او پشت توپ ایستاده و همه منتظرند. بیحرکت، میخکوب شده. او هم مکث کرده.
آماده شده تا به طرف توپ برود. تا توپ را شکلیک کند؛ گلوله را.
سریعتر از هر پیکانی و زهردارتر از هر خدنگی. همان ضربه غیرممکن را، همان ضربه محال را.
تابستان ۱۹۹۷. دیدار دوستانه فرانسه و برزیل.
توپ در فاصله ۳۵ متری دروازه فرانسه کاشته شده.
فرانسویها برابر توپ در فاصله هشت متر و نیمی دیواری برپا کردهاند.
ویرا، زیدان، موریس، دشان. دسایی هم کمی عقبتر پشت سرشان ایستاده و جلوی توپ را زاویه سمت چپ دیواره فرانسوی بستهتر کرده.
برزیلیها استاد نواختن ضربههای کاشتهاند. ولی روبرتو کارلوس موجود دیگری بود.
از سیاره دیگری آمده بود.
پشت توپ ایستاد و دورخیز کرد. به سوی توپ گام برداشت و هرآنچه قدرت داشت در پای چپش جمع کرد و توپ را شلیک کرد ...