یک فنجان شعر
در دلم واشده صد پنجره دیدن داری
سیب سرخی که تمنای رسیدن داری
شب مهتاب ورخ یار وغزل خوانی من
مثل ماهی که سحر شوق دمیدن داری
همه جا پر شده از عطر تنت نرگس من
مثل عطری که به تن ذوق پریدن داری
دلبری یا که دلی در همه احوال ولی
در میان قفس سینه تپیدن داری
تو به باغ غزلم سرو چمان میمانی
که به هنگام سحر شوق چمیدن داری
پرده یکسو فکن وباز کن این پنجره را
اخر امشب به خدا ارزش دیدن داری
بوی پیراهن ویعقوب وندیدن تا کی
قصهی یوسفی وباب شنیدن داری
من که دلگیرتر از صبح فراقم بی تو
تو عجب طاقت یک ثانیه بیمن داری
نظر شما