بیبی از توی حمام داد زد...
- گلاااااااااب... گلاااااااب...
خیز برداشتم برای حمام.
- جانم بیبی؟ چی شده؟
با آن سر و صورت و بدن حنازده واقعاً خندهدار شده بود. زدم زیر خنده...
- اَی مرضضض، اَی دررررد، مردهشور او پَک و پوزُته بزنن، شاخ درم یا دُم که ویسیدی میخَنی؟ ها؟
خودم را جمع و جور کردم.
- خدا نکنه بیبی، ببخشید واقعاً خندم گرفت یه لحظه، جانم؟ کاری داشتین؟
- خَوَر مرگُت بجی که اینجو وِیسی اَ ریخت و قیافِی من بخنی برو شیر اُووی رو بُوَن دس و پام خشک شد بس که اینجو نِشسم.
نگاهش کردم.
- شیر؟ شیر که باز نیس بیبی.
- نپه بری چه اُوو نیّا؟
- نمیدونم بیبی، یه چن وقتیه آبا خیلی کمفشار شدن، منم ظرف و لباسا رو به زور میشورم.
- مرض و به زور میشورم، نیتونوسی زودتر بیگی؟ حالا من باای سر و کلِی پرِ حنا، چه خاکی بیریزم تو سرُم؟
- چی بگم والا بیبی؟ یه کم صب کنین برم ببینم خونِی همسایهها آب نیس.
****
درِ حمام را که باز کردم بیبی گفت:
- خَور مرگُت رفتی اُوو بییَری یا اُوو بسازی؟
به حناهای خشک شدهی روی سر و صورتش زل زدم.
- چکار کنم بیبی؟ آبا خیلی کمفشاره، نیم ساعت طول کشید تا همین سه چار تا بطری پر شد. همهی همسایههام دادشون بلند بود.
بیبی اخمهایش را کشید توی هم.
- دختر، باای سه چار تا دبه اُوو میه میشه بیری حموم؟ اَی خدا!ای چه سرنوشتی بود سر پیری نصیب ما شد؟ نه یَی لُخمهی نون دُرُسی، نه یَی مسافرتی، ایَم اَ اوو و برق! زودتر جون مارِ بیگیر تا راحت شیم.
- جوش نزن بیبی حالا چکار میشه کرد؟
- تو یکی حرف نزن خَور مرگُت دَبا رِ بده من.
- وا! به من چه اصلاً بیبی، من چکارهام این وسط؟
*****
بیبی که از در آمد تو گفت:
- اَی خدا اَ باعث و بانیش نگذره، نشد خو حنا رِ اَ کلم در کنم، حالام تا اینجو رفتم اُمدم، شُل شدن، درن اَ کلهم میریزن پویین. چارقدُم شده زیر اُوو حنا. چه مسقره بازی دریم بَقرآن...
- اینطوری نمیشه بیبی، باید یه فکر اساسی کرد.
- مثلاً چه فرکی؟
- چن روز پیش دیدم یکی دو تا از همسایهها برای اینکه فشار آبشون زیاد شه، رفته بودن پُمپ و تانکر خریده بودن.
- خو برو بخر، نیشه خو ایطوری. برو زود بسون و بیا.
- من بیبی؟
- نه، نپه عمت... برو اینجو سرِ کوچه بسون و بیا خو.
- بیبی پمپ و تانکر، از اون تانکر بزرگا. بعدشم باشه، من برا خریدش مشکلی ندارم، فقط یه زحمت بکشین کارتتون رو بدین.
- کارت؟ میه پول تو کارت خودُت نیس؟
- من سرو ته کارتم سیصد تومنم توش نیس بیبی.
- میه چنه یَی پمپ و تانکری؟
- چن؟ کمکمش هف هش میلیون بیبی.
- چن؟
- هف هش میلیون بیبی، تازه یه چیزیام باید بدین یکی بیاد نصب کنه برامون...
بیبی دستش را به سینهاش کوبید.
- اَی خدا اَ باعث و بانیش نگذره!