بیبی که چادرش را زد زیر بغل نگاهش کردم.
- کجا بیبی؟
- او دنیا! گور سیا! قبر سیا!
- وا بیبی، چیه؟ نمیشه باهاتون حرف زد، یه کلمه پرسیدم کجا میرین، همین.
- بیخود کردی تو که سؤال کردی. میه من هرجا میرم بویه اول اَ تو گزارش بدم؟
- من که میدونم، دوباره هنوز تابستون نیومده دارین میرین بشینین درِ کوچه، درسته؟
- تا جون تو درشه. نکنه بویه اَ تو اجازه بیگیرم؟
- نه! اجازه من لازم نیس بیبی، ولی خب فک میکنم اینم کار درستی نیس که بشینین در کوچه و سرتا پای بقیه رو ورانداز کنین و بقیه رو سؤال و جواب کنین که کجا بوده و کجا میره و میخواد چکار کنه.
بیبی تمام قد روبرویم ایستاد و ابروی چپش را داد بالا...
- ای دفه رِ هیچی نیگم گلابی، ولی آخرین بارُت باشه تو کار من دخالت میکنیه، فمیدی؟
کمی من و من کردم...
- آخه ولی بیبی جون، این حرف من نیس که. یکی دوتا از همسایههام نظرشون همینه و گلایه کردن که این چه بساطیه...
ابروی چپ بیبی بیشتر بالا رفت.
- چشُم روشن، چشُم روشن، چیچی؟ همسایا؟ حالا دیه همسایا کاروشون اَ جِی رسیده که بری من تعیین تلکیف میکنن؟ میه من اختیارِ ای که درِ کوچِی خودُم بیشینم ندَرم؟
نوک عصایش را گذاشت روی سینهام.
- کی بوده که ای حر ف مفت رِ زده؟ ها؟
خودم را کشیدم عقب...
- چه فرقی میکنه بیبی، هر کی!
عصایش را دوباره داد بالا.
- میگممم کی بوده که ای حرف رِ زده؟ ها؟
- ای بابا، گیر دادیا بیبی.
- سوری بوده، ها؟ میفمم که خودِ نالهزدَش بوده!
- نه بیبی جون، سوری خانم نبوده.
- الکی روشِ سفید نکن که خودُش بوده، ای قرتی خانم اَ هو اول جوونی چش دیدن من و خوشکلیام ره نداشت.
- وا، ای چه حرفیه بیبی، میگم والا سوری خانم نبوده.
- نپه بوگو کار ای مهینِ خاک توسره که هر وخت رد میشه ایطو چپ چپ منه نیگا میکنه، من یَی پدری اَ ای مهین دربییَرم که او سرُش ناپیدا!
- نه بیبی، مهین خانوم که میدونین یه ماهه اصلاً نیس، رفته بوشهر خونه دخترش.
- اَقدس، کار اقدسه! اووِه که همیشه اَ پشت خنجر میزنه! اَی روز خوش نوینی اقدس که ایطو مار زیر کا نواشی.
- وا، بیبی خنجر چیه؟ مار چیه؟ چرا قضیه رو خشن میکنی؟ یکی گفته دیگه به هرحال...
بیبی آمد جلو...
- گلاب یا میگی یا خنجری که تو پشتُم فرو کردنه تو قلبُت فرو میکنم.
- یا خداااااا، چی میگی بیبی؟ حالت خوبه؟ اینا چه حرفاییه که شما میزنین آخه؟ حالا که اینطوره میگم. چشم. چن روز پیش که شما در کوچه نشسته بودین، مثل اینکه مش موسی شما رو دیده بود. منو دید گفت به بیبی بگو چون این کرونا دوباره شایع شده درِ کوچه نشینه، هم خوبیت نداره، هم مریض میشه.
گل از گلِ بیبی شکفت و عصایش را داد پایین...
- وووی الهی بیمیرم که چقد ای پیرمردو انسان دوسه! چقد ای مرد غیرت دره، چقد ای مرد تعصب دره. راس میگه والا اصن چه معنی دره زن بیشینه درِ کوچه.
چپ چپ نگاهم کرد...
- اصن همش تقصیر توئه! اگه همش سرُت تو ای گوشیت نبود و چار کَلوم حرف میزدی، منم هَووی نیشُدم که برم درِ کوچه.
گلابتون