بچههایی که تمام خوشحالیشان خلاصه میشود در دو روز اول هفته. در عصر شنبهها و یکشنبههایی که فارغ از هر کاری برای چند ساعت دور هم جمع میشوند و مثل بچههای معمولی خودمان (هرچند نه خیلی شبیه آنها!)، پشت نیمکتهای چوبی مینشینند و درس میخوانند. اینها بچههای کارند؛ بچههایی با قد و قامتی کوچک و آرزوهایی بزرگ... همانهایی که هر روز کنار خیابان گاهی در حال حمل کیسههایی بزرگتر از قد و قوارهشان میبینیم...
یک سال پیش بود، یا کمی پیشتر... استارت کار از جایی زده شد که 5 معلم جوان در مدرسههای کنار شهر تدریس میکردند. معلمانی که قلبشان برای بچههای کار میتپید. معلمانی که وقتی کودکان کار را میدیدند، آه از نهادشان برمیخواست و افسوس میخوردند از این که چرا این بچهها نباید بتوانند درس بخوانند و همین شد جرقهای در ذهنشان. این که کاری کنند تا بتوانند به این بچهها سواد بیاموزند.
جابر قائدی و محمدصادق حدادان دو دوست و معلمی بودند که پایه این کار را بنا نهادند.
کنار هم نشستهاند، با هم صحبت میکنند و حرفهایشان مکمل حرفهای یکدیگر است.
جابر قائدی 28 ساله که مشاوره و معلم مدارس استعدادهای درخشان حاج نعمتا... مسروری و شهید عیدی شهرک وزیره است، میگوید: یک وقتهایی که با دوستم محمدصادق حدادان که او هم مشاور است و دکترای روانشناسی تربیتی دارد و مدرس دانشگاه فرهنگیان هم هست، در خیابان قدم میزدیم و کودکان کار را میدیدیم، از آنها میپرسیدیم آیا دوست دارند سواد یاد بگیرند یا نه؟و آنها با شوق و ذوق استقبال میکردند. همین شد که آقای حدادان که از سالهای قبل با سَمَنهای مختلف (سازمانهای مردمنهاد غیردولتی) در شیراز و بوشهر همکاری داشتند، الگویی از آنجا گرفتند و به نیریز آوردند تا استارت کار زده شود.
در وهله اول اهدافی که ما برای سمن در نظر گرفتیم، این بود که عدالت آموزشی به کودکان کار، در مرحله دوم به خانوادههای آنان و در مرحله پایانی به تمامی کودکانی که به دلایل مختلف از قبیل فقر، نداشتن شناسنامه، نداشتن گوشی موبایل در دوران کرونا و... از نعمت سواد محروم شدهاند، برسد.
تحقیقات و کارهای مختلف انجام شد و ما نزدیک به هشت یا نه ماه درگیر کسب مجوز بودیم تا این که سرانجام پس از گذشت یک سال و نیم توانستیم مجوزمان را به طور رسمی از وزارت ورزش و جوانان کسب کنیم و با 5 نفر به عنوان هیئت مؤسس، به عنوان «سازمان مردمنهاد قاصدک اندیشه و مهر» مشغول به کار شویم. پس از آن برای شروع، باید شورای مرکزی تشکیل میدادیم که این شورا باید از مجمع عمومی تشکیل میشد. همین شد که مجمعی عمومی گرفتیم و از علاقهمندانی که میشناختیم دعوت کردیم. اینگونه بود که حدود شش هفت نفر دیگر به ما اضافه شدند و ما با 12 نفر، در اسفندماه 1401 کارمان را شروع کردیم.
- شرایط پذیرش شما چیست؟
هر کودکی از سن 6 سال گرفته تا 18 سال که به دلایل مختلف از ادامه تحصیل بازمانده اند و سواد یاد نگرفته اند، میتواند در این کلاسها شرکت کند و به طور مجانی سواد یاد بگیرد. در اینجا حتی نیازی به هزینه لوازمالتحریر و هزینه ایاب و ذهاب نیست.
- استقبال از این کلاسها چگونه بود؟
ما در ابتدا کارمان را با پنج دانشآموز شروع کردیم؛ به طوری که خودمان آنها راشناسایی کردیم و خواستیم به این مدرسه بیایند. در مواردی حتی به خانههای آنها رفتیم و با والدینشان صحبت کردیم. کمکم این بچهها به دیگر کودکان کار و یا اقوامشان خبر دادند و رفته رفته تعداد زیاد شد. متأسفانه کودکان کار مانند بچههایی هستند که پشت نرده ایستادهاند و مدرسه را مانند یک شهر بازی دور از دسترس میبینند؛ اما ما با این کار سعی کردیم آنها را به آرزویشان برسانیم. حتی اوایل که برخی از خانوادههای آنان راضی به این کار نبودند، وقتی به اینجا آمدند و محیط کلاسها را دیدند، در حالی که بغض کرده بودند، گفتند شما ما را به آرزویمان رساندید. بچهها فوقالعاده اینجا را دوست دارند، درس خواندن را دوست دارند، به طوری که ما گاهی آنها را به زور به خانه میبریم و حتی در ایام عید که برای دو هفته مدرسه تعطیل بود، مدام زنگ میزدند که کی مدرسه باز میشود.
- مشکلات و نیازهای شما در اینجا چیست؟
ما دست یاریمان را به سوی تکتک افرادی که میخواهند در این کار خیر شرکت کنند، دراز میکنیم. از زنان خانهدار برای کنترل این بچهها گرفته تا پزشکان، معلمان ابتدایی، مجتمع فولاد، کارخانهداران، معادن و...ژ
ما سعی میکنیم برای این بچهها تغذیهای هر چند کوچک در طول روز در نظر بگیریم که خب این نیازمند کمک خیرین است. همان طور که میبینید، این بچهها لوازمالتحریر ندارند و ما خودمان به کمک چند خیّر، برای آنها لوازم التحریر اولیه تهیه میکنیم. نیاز به چند معلم ثابت کلاس اول داریم تا بدون هیچ چشم داشتی و برای رضای خدا حداقل دو روز در هفته با این بچهها کار کنند.
یکی از مشکلات اصلی ما سرویس رفت و آمد است که من به همراه آقای حدادان کار آوردن و بردن این بچهها را انجام میدهیم. اگر کسی یا نهادی بتواند در این مورد همکاری کند، کمک بزرگی به ما کرده است. ما حتی برای ادامه این کار گاهی به کمک پزشکان عزیز نیاز داریم؛ به طور مثال دختر دانشآموزی داریم که سیزده چهارده ساله است. این بنده خدا چشمانش مشکل دارد و همین باعث شده اعتماد به نفسش را به کلی از دست بدهد. در خصوص مشکل او به چند پزشک مراجعه کردیم که آنها گفتند اگر سه چهار سال قبل به وضعیت او رسیدگی شده بود، با مبلغی اندک مشکل چشمش حل میشد؛ اما حالا باید برای مداوا به شیراز برود که مسلماً هزینه زیادی را در بر خواهد داشت. ما حتی از استادکاران فنی و تمام کسانی که مهارتی دارند، از خیاطی گرفته تا نجاری، نقاشی و هر کار دیگری، میخواهیم تا با ما همکاری داشته باشند و هنرشان را به این بچهها یاد بدهند. چون تلاش ما در وهله اول سواد خواندن و نوشتن به این بچهها و در مرحله دوم مهارتآموزی به آنان است. بالاخره این بچهها خواه ناخواه باید وارد بازار کار شوند و چه بهتر که اگر میخواهند کاری انجام دهند، جمعکردن کارتن نباشد و شغلی باشد که در آینده بتواند آنها را تأمین کند. همچنین ساعتهای استراحت بین کلاسی بچهها معمولاً به تماشای انیمیشنهای مورد علاقه آنها و یا بازیهای گروهی در حیاط مدرسه میگذرد؛ لذا از افرادی که میتوانند در اجرای بازیهای بومی محلی همکاری داشته باشند نیز دعوت به همکاری میکنیم. هر چند دغدغه اصلی ما، مشکل مالی است و همان طور که میدانید، بدون تأمین منابع مالی، چرخاندن هیچ مؤسسهای امکانپذیر نیست.
یکی از مشکلات مهم و چالشهای پیش روی ما، شناسنامه نداشتن و اثبات هویت این دانش آموزان است. از آنجایی که آنها جهت وارد شدن به چرخه آموزش رسمی و ثبتنام در مدارس نیازمند هویت هستند، دستگاههای متولی از ثبت احوال گرفته تا بهزیستی، فرمانداری و... باید از ظرفیتهای قانونی خود جهت رفع این مشکل مهم که دانشآموزان را از بدیهیترین حق خود که آموزش عمومی رایگان است محروم کرده، گام بردارند.
مدرسهای که در حال حاضر در اختیار ما قرار داده شده، از جهاتی خوب است؛ اما برای بچهها دور از دسترس است. اگر مدرسهای نزدیک به مرکز شهر باشد، احتمالاً رفت و آمد بچهها راحتتر میشود. در حال حاضر اگر بخواهیم به همین طریق ادامه دهیم، حتماً برای جذب بچههای بیشتری که هر روز مراجعه میکنند، نیازمند سرویس خواهیم بود و این هزینه زیادی را در پی خواهد داشت.
- آیا تا به حال به شما کمک دولتی شده؟ هزینههای شما از کجا تأمین میشود؟
تنها کمکی که از طرف دولت شده، در اختیار گذاشتن مدرسه فاطمه طباطبایی بوده است. البته جا دارد در اینجا از اداره ورزش و جوانان، آقایان فرجزاده، کاشانه و اداره آموزش و پرورش آقایان جمالی، موسوی، قرهچاهی و زراوشان که با ما همکاری داشتندتشکر کنیم. جناب آقای قرهقانی مدیر و آقای احکامی سرایدار محترم مدرسه از جمله افرادی هستند که بدون چشمداشت با ما در برگزاری کلاسها همکاری میکنند و جا دارد از آنها تشکر ویژه بشود. همچنین باید تشکر کنیم از کسبهای که این بچهها در مغازههایشان مشغول کار بودند و بدون این که حقوقی از آنها کسر شود، اجازه دادند در این دو روز و چند ساعت به مدرسه بیایند و سواد بیاموزند. هزینههای ما نیز همان طور که گفتیم، از طریق چند تن از خیرین تأمین میشود که بودجه بیشتری را میطلبد. اگر مردم همت کنند و مبلغ بیشتری در اختیارمان بگذارند، خیلی خوب میشود. چون این بچهها نیازمند پوشاک، تغذیه و امکانات اولیه زندگی نیز هستند.
- آیا خاطرهای در این زمینه دارید؟
قبل از برگزاری کلاسها، یک روز که در خیابان راه میرفتم کودکی را دیدم که شش هفت کیلو کارتن جمع کرده بود.کنار او ایستادم و گفتم دوست داری درس بخوانی؟ همان لحظه دیدم کودک تمام کارتنهایش را کناری گذاشت و گفت مدرسه کجاست؟ برویم درس بخوانیم! و من همان موقع افسوس خوردم که چقدر این بچهها تشنه درس خواندن هستند و ما نمیتوانیم آنها را جذب آموزش کنیم.
- صحبت پایانی؟
ما پیجی داریم به نام ghasedak__mehr
که افراد میتوانند به آن سر زده و با ما در ارتباط باشند. همچنین هرکس و به هر شیوهای قصد دارد در این امر انساندوستانه مشارکت داشته باشد، میتواند با شمارههای
09176028040 محمد صادق حدادان (دبیر سمن)
09177326683 جابر قائدی (معاون اجرایی سمن)
09170020788 معصومه سهامی (معاون آموزشی سمن)
تماس بگیرد.
شماره کارت سمن:
5859-8312-2402-1112
به نام: محمد صادق حدادان (بانک تجارت)
در ادامه، معصومه سهامی معاون آموزشی این مؤسسه که در حال حاضر در مدرسه ابتدایی آزرم نیز مشغول به فعالیت است، گفت: «سقفِ آرزوها و آمالِ کودکان کار، در مقایسه با کودکانی که ما هر روز در مدارس عادی با آنها سر و کار داریم، بسیار پایینتر است. دانشآموزان این جا (مدرسه کودکان کار) با داشتنِ سادهترین و ابتداییترین وسایل(پاککن، مداد، دفتر و...) بسیار خوشحال میشوند و به وجد میآیند؛ در صورتی که برای بچههای مدارس عادی این چنین نیست. یادم هست جلسه اولی که به اینجا آمده بودیم، تعداد بچهها چهار نفر بود که یکی از آنها دوچرخهای کهنه داشت. سر کلاس یکی از دانشآموزان اجازه گرفت که به دستشویی برود. وقتی رفت، دانشآموزی که دوچرخه داشت گفت خانم او دستشویی نداشت و فقط برای این رفت بیرون که بتواند با دوچرخه من چرخی بزند. همان موقع از پشت پنجره دیدم دانشآموز طول حیاط را با دوچرخه طی کرد و خودش را به دستشویی رساند. در این مدرسه ما به یک عدد دستگاه کپی و پرینتر هم نیاز داریم تا بتوانیم تکالیف و کاربرگهایی را به دانشآموزان ارائه دهیم تا آنها در مدرسه و منزل انجام دهند و اگر فردی بتواند در این زمینه کمک کند، بسیار عالی است. »
فاطمه ناطوری معلمی که با ۳۰ سال سابقه، اکنون در مدرسه آزرم نیز مشغول به تدریس در پایه اول است، میگوید: «دروغ نیست اگر بگویم کار کردن با این بچهها سخت است؛ اما من برای رضای خدا این کار را کردم و از کارم راضیام. این بچهها نظم و قانون را بلد نیستند؛ اما میشود رفته رفته به آنها آموزش داد. ما اینجا مشکلات زیادی داریم. به کتابهای نگارش و اول و دوم ابتدایی نیازمندیم. بچهها مدادرنگی و وسایل آموزشی میخواهند که امیدوارم مردم کمک کنند.»
زکریا ساسولی 12 ساله و از شاگردان آنجاست.
میگوید: «قبلاً مدرسه میرفتم و میخواستم بروم سوم که نشد و نتوانستم. اینجا به ما حروف الفبا و کلمه یاد میدهند و من خیلی خوشحالم. اینجا را دوست دارم.»
آسیه ده ساله و کلاس دوم است.
میگوید: «مدرسه را دوست دارم. معلمهای اینجا خوبند و دعوا نمیکنند. دوست دارم همیشه به اینجا بیایم.»
محمد عبدالسادات دو خواهر دارد و دو برادر. نه ساله است و دوست دارد پزشک شود.
میگوید: «مدرسه را دوست دارم. خودشان آمدند دنبالمان که بیاییم مدرسه؛ دلم نمیخواهد از اینجا بروم.»
محمدامین که کنار دوستش ایستاده میگوید: «من با دوستم همسنیم؛ فقط من قدم بلندتر است! اهل طالشیم و دوست دارم پلیس شوم. پلیس شدن خیلی خوب است.»
*****
هیئت مؤسس:
محمد صادق حدادان، جابر قائدی، جابر افتخاری، جواد فیلی، محمد سفرکش
شورای مرکزی:
معصومه سهامی، محمدجواد حاجیزاده، سیدمحمدجواد موسوی، محبوبه اصلاح، علیرضا منزه، محمداسماعیل زارع، محمد مهدیخانی
همکاران فعال سمن:
مؤسسه از انفاق تا بهشت (خانم زهرا نصیرنژاد)، آقای امیر کشتکار، آقای علی شیخعلی، خانم طاهره دارایی، خانم لیلا محجوب، خانم زهره مسلمی، خانم فاطمه ناطوری، خانم طاهره زارع
مدرسه دانشمند واقع در نیریز ابتدای بلوار موسی کلانتری
آقای جابر قائدی: 09177326683