تعداد بازدید: ۱۱۰
کد خبر: ۱۶۲۸۷
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۷ - 2021 30 May
گنجینه‌های ادب

نشاط اصفهانی

زاده ۱۱۷۵ مهشیدی، ملقب به معتمدالدوله، سیاستمدار، شاعر و خوشنویس صاحب‌نام در خطوط شکسته، نستعلیق و تعلیق سده ۱۳ مهشیدی همزمان با دوره قاجار. پدربزرگ او عبدالوهاب، حکومت اصفهان را به‌عهده داشت و ثروت فراوانی برای فرزندان خود به‌جا گذاشت.

او از سادات موسوی بود و اجدادش که گویا از حجاز به فارس کوچیدند و در جهرم ساکن شدند، اغلب از بزرگان، علما و پزشکان دوران خود بودند. وی در اصفهان به دنیا آمد.

نشاط علاوه بر زبان مادری، زبان‌های عربی و ترکی را فرا گرفت و در خوشنویسی سرآمد زمان خود شد؛ و با شعر و ادب فارسی و دانش‌های زمان خود از دینی و ریاضی و حکمت الهی و منطق آشنایی یافت.

نشاط وزیر فتحعلی‌شاه قاجار بوده، در شکسته‌نویسی توانا و قدرتمند بوده و گنجینه معتمد، از آثار باقی‌مانده اوست.

از او به‌عنوان نخستین وزیر امور خارجه ایران نام می‌برند، کسی که ناپلئون را ملاقات کرد.
نشاط یکی از هواخواهان جدی مکتب «بازگشت ادبی» بود و در آن زمان که اصفهان مرکز این جنبش و رستاخیز شعر و ادب شناخته می‌شد، خانه او مرکز تجمع نویسندگان و دانشمندان بود. یک بار در هفته در آنجا گرد آمده، داد سخن می‌دادند. نشاط و یارانش بودند که به‌سبک گذشتگان شعر سرودند و سنت قدیم ادبیات فارسی را از نو زنده کردند.

وی در سال ۱۲۴۴ مهشیدی درگذشت.

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

منظر دیده قدمگاهِ گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی باید کرد

روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد

شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است
طیِ این مرحله با نور مهی باید کرد

نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد

خوش همی می‌روی‌ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم کرده رهی باید کرد

گر مجاور نتوان بود به میخانه، نشاط
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد


دل به دلبر جان به جانان می‌رسد
روز هجر آخر به پایان می‌رسد

لنگ لنگ این پا به منزل می‌رسد
گیج گیج این سر به سامان می‌رسد

ساز رفتن کن که از دربار شاه
امشب و فرداست فرمان می‌رسد

چجور را دوران به پایان می‌برد
نوبت فریاد خواهان می‌رسد

حاجب ار پوشیده دارد یک دو روز
داد مظلوم به سلطان می‌رسد

جرم از خار است اگر نه فیض ابر
بر گل و بر خار یکسان می‌رسد

در پذیرایی است فراق ار نه یکی است
آنچه بر دانا و نادان می‌رسد


یک زاهد و یک رند در این شهر ندیدیم
بستند در مسجد و میخانه در این شهر

دل ازچه، ندانم که، گریزان ز «نشاط» است
دیوانه ندارد سر دیوانه در این شهر

روزیر شاعر فتحعلی‌شاه

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها