تعداد بازدید: ۹۵۷
کد خبر: ۱۳۷۵۴
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۱۲ - 2022 11 June

حسین منزوی 
زاده‌ یکم مهر ۱۳۲۵ در زنجان. برگزیده‌ اولین دوره‌ی جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک.

پدرش محمد نام داشت و به ترکی شعر می‌سرود. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و وارد دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت.

نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در 25 سالگی به چاپ رسید و با این مجموعه به‌عنوان بهترین شاعر جوان دوره‌ی شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. 

وی در زمان فعالیت در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌های زیادی را به‌عهده داشت. همچنین چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.

منزوی دستی نیز در ترانه‌سرایی داشت و همچون اشعارش، نگاه و توجه اصلی را به عشق داشت.

بسیاری از غزل‌های او توسط خوانندگان مشهوری نظیر: علیرضا افتخاری، کوروش یغمایی، همایون شجریان و… خوانده شده ‌است.

محمدعلی بهمنی درباره‌ی منزوی می‌گوید: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی می‌زند و منوچهر نیستانی از این پل عبور می‌کند و ادامه‌دهنده‌ی این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود می‌کشد.»

منزوی در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود برگشت و تا زمان مرگ در زنجان باقی ماند.

وی سرانجام در شانزده اردیبهشت سال ۱۳۸۳ بر اثر نارسایی قلبی و ریوی و پس از یک عمل جراحی طولانی در بیمارستان تهران درگذشت. 

از مشهورترین غزل‌های او، شعر ماه و پلنگ است:

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود

گل شکفته!  خداحافظ اگر چه لحظه‌ی دیدارت
شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

غیر قابل انتشار: ۱
انتشار یافته: ۱
حمید ستوده
Switzerland
۱۷:۴۱ - ۱۴۰۲/۰۴/۰۱
0
0
این غزل روانشاد منزوی هم دارای زیبائی نثر فارسی، وهم به لطافت سپیده دمان یک صبحدم بهاری و و بالاخره محتوائی شاعرانه و نوازشگر، روح خواننذه را مینوازد. روانش در گستره بینهایت آفرینش، شاد و آرام به دوستدارانش مینگرد
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها