زاده ۱۳۵۱ خورشیدی در کابل افغانستان، استاد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل و از مهمترین شاعران معاصر افغانستان است.
اشاره بسیار به اسطورهها و شخصیتهای تاریخی و استفاده از بحرهای نامتداول در غزل از ویژگیهای شعر فروغ است. او از سال ۷۲ تا ۷۵ مسئول برنامههای ادبی دری رادیو افغانستان و پس از مهاجرتش به پاکستان مدتی سردبیر مجله ادبی صدف بود. از وی تا به حال چندین اثر به چاپ رسیده است. خالده فروغ با وحید وارسته که او نیز شاعر است ازدواج کرده و یک دختر به نام نیروانا دارد.
ای بردهها! ز خویش بلالی برآورید
از كارگاه روح كمالی برآورید
ای دختران بادیه! ای همرهان من!
از هجر سرنوشت وصالی برآورید
عاشق شوید و همت شمسی به سر كنید
از مثنویِ عشق، جلالی برآورید
تا رستمی عجیبه تولد شود ز شرق
بخت سپید و معنی زالی برآورید
شب را رها كنید و ز چشمان روزگار
ایمان آفتابمثالی برآورید
آزادگان باغ! هیاهوگران شعر!
تا كعبۀ صدا پروبالی برآورید
*****
از گذشته میآمد آمدن بهایش بود
رودکی حضورش بود رابعه صفایش بود
بوی زندگی میداد چشمهای سرسبزش
آب زندگی جاری از غزلسرایش بود
از گذشته میآمد راه بود اندر راه
راه میگشود از راه، راه رهنمایش بود
از گذشته میآمد گوییا نکیسا بود
از زمانه پرویز خسروانههایش بود
گاه باربد میشد مینواخت رود از غم
رود در سرودش بود ماه در صدایش بود
بو علی نفسهایش گامهاش فردوسی
کفر بود ایمان بود آن که آشنایش بود
گامهاش فردوسی با حماسه میآمیخت
بو علی نفسهایش دانش انتهایش بود
انتهاش دانش بود ابتداش دانش بود
از گذشته میآمد حال همهوایش بود
از گذشته میآمد از گذشته میپرورد
از گذشته میآورد روزگار رایش بود
داریوشِ اول بود کاخِ خاصِ آیینه
چشمِ «آدِسا»یش بود چشم«آدِسا»یش بود
تختگاه جمشید از قامتش بلندا داشت
نردبان آن پنهان بود از ردایش بود
از گذشته میآمد درد بود یا آتش
حافظ اشکهایش بود کاین همه رهایش بود
شعر بود یا تاریخ درد بود یا فرهنگ
بیهقی رگانش بود مثنوی ثنایش بود
هم مدرن میپیمود کوچههای هستی را
هم گذشتگی میکرد نای همنوایش بود
دست عشق میافراخت پخته میشد و میساخت
در نماز آزادی مولوی دعایش بود
گمترین تخیل بود بیکرانترین پل بود
عاشقانه میجوشید شمس، هایهایش بود
از گذشته میآمد حال داشت یا بیحال؟
از کجا،کجایی بود؟ آن که ناکجایش بود
از گذشته میآمد کاو نیای دنیا بود
ناگهان خودش را دید کاین خودش نیایَش بود