تعداد بازدید: ۲۳۰
کد خبر: ۱۳۳۷۳
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۲۹ - 2022 22 May
نویسنده : ماجراهای تبعه موجاز

چَه وضعی شده در این وَلایت؛ قدیمها یَکی چَشم مَی‌خورد، برایش توخم‌مرغ مَی‌شکستند. اما حالا یَکی توخم‌مرغ مَی‌خورد، چَشمش مَی‌زنند.

هر روز صبح که در این وَلایت از خواب بیدار مَی‌شویم، یَک شوک جدید بی درونَمان وارد مَی‌شود. بی نظرم از این بَ بعد باید ظهرها از خواب بیدار شویم.

البته فقط شوک‌های بد داده نَمی‌شود و در این اَوضاع  بی‌پولی، آدمهای بدبخت اما خوش‌شانسی هستند که یَکمرتبه تاقی بَ توقی مَی‌خورد و پولدار مَی‌شوند.

یَک روز که در حال کندَه‌کاری چاه در خانَه‌ای بودم، تیلیفون اربابم زنگ بَخورد و نَظاره کردم شوکه شده است.
گفتَه کردم: ارباب چَه شده؟

بَگفت: از بانک خبر بَدادند که برادرم یَکصد مَیلیون تومان برندَه شده است. شماره‌اش خاموش بود؛ بَ من خبر دادند که خبرش کونم.

گفتَه کردم: موبارک است. حالا چَرا حَیران هستی؟

بَگفت: ماندَه‌ام در این اَوضاع که لنگ یَک مَیلیون تومان پول است، چَطور خبرش دهم که سَکته نَکوند...

کمی محاسن خاک خوردَه‌ام را نوازش بَکردم و بَگفتم: من حاضرم یَک طَوری خبرش دهم که سَکته نَکوند.

ارباب بَ من اعتماد کرد و خولاصه بَ همراه او بَ در خانَه برادرش رفتم.

بیدون مقدمه بَگفتم:  ﺍﮔر ﺻﺪ ﻣَﻴﻠﻴﻮﻥ تومان ﺑﺮﻧﺪَﻩ شوی ﭼَﮑﺎﺭ مَی‌كونی؟ 

برادر ارباب بَگفت: یَک مَیلیون تومان مَی‌دهم بَ تو...

سَکته کردم...

نجیب

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها