تعداد بازدید: ۴۵۱
کد خبر: ۱۰۰۱۱
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۲۵ - 2021 20 June
زبونُم لال، زبونُم لال

چند شب پیش داشتم حجم بالای پیامهایی را که روی گوشی آمده بود، و بیشتر هم مربوط به گروهای تبلیغاتی و انتخاباتی بود چک می‌کردم که عکسی تبلیغاتی از  کاندیدای شورای یکی از شهرستانها توجهم را جلب کرد! اتفاقاً خود آن نامزد که در گروه عضو بود عکس را انتشار داده بود! 

عکس را با یک کت و شلوار گشاد گرفته بود. از چروکهای زیر کمربند شلوار قشنگ معلوم بود که چند سایز بزرگتر است و یحتمل آن را برای عکس تبلیغی موقتا ً از کسی یا جایی قرض گرفته!  

منِ ساده آمدم  زیر عکس نوشتم: برادر جان! ان‌شاء‌الله که در انتخابات برنده بشی و بتونی برای محل زندگی خودت کاری کنی ولی بعد از انتخابات حتماً کت و شلوار داییت را بهش پس بده! 

یکهویی تمام گروه شد پر از شکلک خنده! آیا به نظر شما من حرف بدی زدم؟! بنده خدا رفته از من شکایت کرده که اگر در انتخابات برنده نشود تقصیر من است و من باعث شده‌ام تمام تبلیغاتش خنثی شود!

در لابه‌لای همین درگیری‌ها عمه آمده در خانه ما و می‌گوید: به دادم برس که شوهرم  از دست رفت! 

می‌گویم: چی شده مگه عمه خانم؟! زبونم لال شوهرت تصادفی چیزی کرده ؟!

می‌گوید: سر خودشو بخوره! کاش تصادف کرده بود! خبر مرگش برای مدیریت ساختمان محل سکونتمان کاندیدا شده و برای اینکه جوانتر به نظر برسد رفته پیش متخصص زیبایی  و چروکهای صورتش را بوتاکس کرده! الهی توبه عمه. صورتش شده مثل آینسه صاف!

می‌گویم: عمه جان! این که خوبه! مگه بده شوهرت چند دهه جوونتر به نظر برسه؟! اتفاقاً باید خوشحال هم باشی! 

عمه خانم در حالی که از عصبانیت دهانش کف کرده شاراپ می‌زند توی صورتش و می‌گوید: واااای عمه...  می‌ترسم رقابت سنگین بشه زبونم لال زبونم لال بره ناخن هم بکاره سر پیری!

قربانتان غریب آشنا


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها