از زمانی که شَنیده کردهام این گاودارهای بیچارَه چَه بدبختی را تحمول مَیکونند، یَک جرعَه شیر از گلویم پایین نَمیرود.
ظاهراً چند وقتی است مافیای یونجَه و دیگر خوراکهای دام راه افتاده و بعد از این که مردمان این وَلایت مافیای دوا (دارو)، پیسته و... را پشت سر گوذاشتند، نَوبت گاوها و گاودارهای بیچاره است که مافیای یونجَه را تحمول کونند.
آن هم بی این صورت که عدهای در تابیستان همَه یونجَهها را سَودا مَیکونند (میخرند) و در زمستان دو برابر بی گاودار مَیفروشند.
عجب بَدوش بَدوشی است در این وَلایت؛ یَک روز، گاو را مَیدوشند و یَک روز گاودار را !!
گفتَه مَیکونند اربابان وَلایت هم هیچ نَظارتی ندارند؛ بیسیاری گاودارها بی خاک سیاه نشستَهاند و خَیلی از گاوها بی کوشتارگاه روان شدهاند.
همین چند روز پیش بود که یَک خاور پر از گاو را در یَک گاوداری نزدیک محل کندَهکاریام نَظاره کردم. گاوداری که چیزی نداشت برای خوردن بی گاوها بدهد، همَه آن بیچارَهها را یَکجا بی کوشتارگاه فروخته بود و صاحیب کوشتارگاه داشت همَه را با خود مَیبرد.
در دلم گفتَه کردم عجب حَکایتی است؛ گاوهایی که همَه روز عمرَشان در این وَلایت دوشیده مَیشوند و وقتی خوراک ندارند بی آنها بَدهند، کوشتارگاه در اینتَظارَشان است.
نجیب