تعداد بازدید: ۱۰۹
کد خبر: ۲۰۴۱۷
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 15 June
نویسنده : علیرضا بدیع 

زاده ۱۳۶۴ خورشیدی در نیشابور؛ ترانه‌سرا، شاعر و مجری ایرانی. شاعری را از دوران دانش‌آموزی (سال ۱۳۷۶) آغاز کرد.  با خوانندگانی چون سالار عقیلی، حسام‌الدین سراج، محمد معتمدی و قاسم افشار همکاری مشترک داشته ‌است. حبسیه‌های یک ماهی، از پنجره‌های بی پرنده، گنجشک‌های معبد انجیر، چله تاک، همواره عشق، شجره نامه یک جن و ماه و ماهی از جمله آثار چاپ شده از اوست که هر کدام به نوبه خود چندین بار تجدیدچاپ شده‌اند. مقام اول در هفتمین و هشتمین دوره کنگره سراسری شعر و داستان جوان بندرعباس، مقام دوم و سرو بلورین از سومین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر، عنوان شاعر برتر از هفتمین جشنواره سراسری شعر و داستان حوزه هنری تهران ، عنوان جوان برتر و شاعر منتخب از جشنواره ملی جوانان ایران زمین  و رتبه سوم جایزه سالیانه بنیاد فرهنگی ژاله اصفهانی در سال ۲۰۱۳، از دستاوردهای اوست.

اکنون خدا را از دل میخانه می‌خواهم

از قهوه اما تلخ تر، اقبال من بود
این بوف کور از ابتدا در فال من بود

راحت پی این رفت و آسان سهم آن شد
چشمی که می‌گفتی فقط دنبال من بود

حالا برای دیگران چتری بزرگ است
دستی که روی شانه‌هایم شال من بود

ای دیگران! دلخوش به این دولت نباشید
تختی که بر آنید، روزی مال من بود

هر کس که او را دید از حالم خبر یافت
پیشانی او نامه‌ی اعمال من بود

هر چند شر از دوستان خیر است اما
باری که از دوشم گرفتی بال من بود
*****
و در این روزها آنقدر از احساس لبریزم
که حتی گاه‌گاهی در لباسم شعر می‌ریزم

تو وقتی می‌رسی، بر کرت کرتم لرزه می‌افتد
شبیه خاک نیشابور، جد در جد غزل خیزم

نگاهم داشت از پرچین رویت میوه می‌دزدید
نخواه از این گناه مستحب هرگز بپرهیزم!

عروسک‌ وار، دست دختران کدخدا هستی
و اما من مترسک‌زاده‌ای در دست جالیزم

بهار اندام من! این شهر را اردیبهشتی کن
که من برعکس شاعرها، به شدت ضد پاییزم
****
جسم مرا بگیر !
و ‌در خود مچاله کن

خواهد
چکید

از
بدنم!

چشم‌های تو 
****
تا زنده باشم چون کبوتر دانه می‌خواهم
امروز محتاج توام؛ فردا نمی‌خواهم

آشفته‌ام،زیبایی‌ات باشد برای بعد
من درد دارم شانه‌ای مردانه می‌خواهم

از گوشه‌ی محراب عمری دلبری جستم
اکنون خدا را از دل میخانه می‌خواهم

می‌خندم و آیینه می‌گرید به حال من
دیوانه‌ام، هم صحبتی دیوانه می‌خواهم

در را به رویم باز کن،اندوه آوردم
امشب برای گریه کردن شانه می‌خواهم

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها