تعداد بازدید: ۲۶۳
کد خبر: ۲۰۲۸۹
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۱ - 2024 01 June
author
روزنامه نگار: غلامرضا شعبانپور

سه‌شنبه این هفته مصادف است با قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. به همین مناسبت نگاهی تاریخی تحلیلی به این رویداد می‌اندازیم.

تظاهراتی که در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران و شهر‌های بزرگ علیه شاه و دربار رخ داد و توسط رژیم سرکوب شد و عده‌ای به شهادت رسیدند به دو علت عمده بود:

۱- مخالفت با تغییر واژه قرآن در سوگندنامه انتخابات انجمن‌های ایالتی و ولایتی (شورا‌های استان و شهرستان) به کتب آسمانی.
۲- مخالفت با دادن حق رأی و انتخاب شدن به زنان. (صحیفه نور، جلد اول، ص ۳۸ و ۳۹)

تجمعات و اعتراضات بعدی منجر به تبعید امام خمینی در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ ابتدا به ترکیه و سپس به عراق شد که تا بهمن ۱۳۵۷ ادامه داشت

برای بررسی گذرای این دوره ۱۵ ساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ که در نهایت منجر به سقوط نظام شاهنشاهی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شد، می‌توان به محور‌های زیر اشاره کرد: 

الف) در این ۱۵ سال، اسلام‌گرایی به مرور رشد کرد. جمعی از روحانیان حوزه علمیه قم که عموماً شاگردان آیت‌ا... خمینی بودند، (آیت‌ا... خمینی در سال ۱۳۵۶ ملقب به امام خمینی شدند) به جنبه‌های سیاسی اسلام روی آوردند و مقالات و کتاب‌هایی تألیف کردند و در مناسبتهایی، چون تاسوعا، عاشورا، ماه مبارک رمضان و دیگر مناسبت‌های مذهبی سخنرانی داشتند. از چهره‌های بارز این گروه می‌توان آیت ا... طالقانی، آیت ا... منتظری، آیت ا... مطهری و آیت ا... بهشتی را نام برد.

افزون بر روحانیون، بسیاری روشنفکران اعم از دانشگاهی و غیر دانشگاهی، اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی و مبارزاتی برگزیده و ترویج کردند. به طور مشخص و بارز می‌توان به تأسیس «نهضت آزادی ایران» به رهبری زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان اشاره کرد که در دهه ۱۳۳۰ عضو جبهه ملی ایران بودند و پس از ۱۵ خرداد از این جبهه جدا شدند و نهضت آزادی را تأسیس کردند. همینطور اندیشمندانی همچون دکتر علی شریعتی، فخرالدین حجازی و جلال آل‌احمد به این جرگه پیوستند. می‌توان گفت ایدئولوژی روشنفکری ایران، دینی و اسلامی شد. البته همین جا باید افزود احزاب و سازمان‌های کمونیستی همچون حزب توده و سازمان فدائیان خلق با ایدئولوژی مارکسیستی نیز با شاه مخالفت و مبارزه می‌کردند.

ب) با وجود رشد مداوم اسلام سیاسی و انقلابی، شاه و دربار نخواستند این مسئله را جدی بگیرند و با آن مقابله پایه‌ای کنند. سرکوب ریشه‌ای در این زمینه فقط با گروه‌های مسلح چریکی اعم از مسلمان و غیر مسلمان صورت گرفت به حدی که فعالیت آن‌ها  متوقف و بیشتر کادر رهبری آنان کشته شدند.

اسداله عَلَم که در زمان وقوع تظاهرات ۱۵ خرداد نخست‌وزیر بود و پس از آن به مدت ۱۱ سال وزیر دربار شد بار‌ها از اینکه یک تنه به میدان رفته و این قیام را سرکوب کرده به خود بالیده و آن را مایه مباهات دانسته است. به برخی اظهارات وی در زیر توجه فرمایید:

 «جاده‌ها صاف شد و همه چیز و حتی قدرت آخوند، که به نظر من بزرگترین کار دولت من بود، در هم نوردیده شد.» (عَلم، یادداشتها، جلد سوم، ص ۲۶۴) 

«[به شاهنشاه]عرض کردم در جریانات ۱۵ خرداد و اغتشاش تهران و ایران که غلام نخست‌وزیر بود، جز ارتشبد نصیری که آن وقت رئیس شهربانی بود، بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و به این جهت من ناچار شدم نخست‌وزیری را ترک کرده تقریباً تمام روز در شهربانی در ستاد عملیات باشم که این‌ها دستپاچه نشوند. فرمودند من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به شدت به اویسی که آن وقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم: از نخست‌وزیر دستور کتبی هم گرفتند و باز هم می‌ترسیدند و دائماً به من می‌گفتند باید دید ریشه این کار کجاست در صورتی که نظامی هیچ لازم نیست که ریشه کار را جستجو کند. فرمودند آخر آقایان سیاستمدار هم هستند! [..]بعد خود شاهنشاه فرمودند: در ۱۵ خرداد وضع تو خیلی سخت بود، ولی جز شدت عمل کاری نکردی، عرض کردم: اتکا به پشتیبانی ۱۰۰ درصد اعلیحضرت همایونی داشتم و دیگر از هیچ چیز نمی‌اندیشیدم و ملاحظه فرمودید که پیشرفت کرد؛ یعنی طوری که همه جاده‌ها صاف شد. هم نفوذ خان و آخوند و هم نفوذ خارجی را در هم مالیدیم. فرمودند: همینطور است و من فکر می‌کنم که ۱۵ خرداد نقطه عطفی در تاریخ سلطنت من است. خیلی این فرمایش شاهنشاه باعث افتخار من شد.» (همان، جلد سوم، ص ۲۸۳)   

«بد نیست بنویسم وقتی من نخست‌وزیر بودم و پانزدهم خرداد بلوای ایران پیش آمد و ۲۰۰ نفر کشته شدند تقریباً خانواده ۸۵ نفر آن‌ها را بلافاصله پیدا کردیم و همان تاریخ برای آن‌ها شهریه برقرار کردم و باز بد نیست که بنویسم بعضی از همان دوستان و وزرای من که در روز‌های سخت بلوا به قول معروف پیشخانه را به پسخانه باخته بودند در جلسات بعدی هیئت دولت مرا منع می‌کردند که این کار جایزه دادن به خیانت است و نباید چنین کاری کرد! نمی‌توانم مردم را متهم بکنم، اما شاید به خیال اینکه با این حرف موجبات رضایت خاطر شاهانه را فراهم می‌کنند، حال آنکه نمی‌دانستند که درست برعکس است.» (همان، جلد چهارم؛ ص ۲۰۰) 

«صبح ۱۵ خرداد هم که اول با تلفن از من سؤال فرمودید حالا که انقلاب شده چه می‌خواهی بکنی، من عرض کردم: توپ و تفنگ در دست من است. از ته دل خندیدید و فرمودید موافقم و پشت تو هستم. اگر کمی تزلزل در اعلیحضرت بود من چه غلطی می‌توانستم بکنم؟ همه چیز بر باد رفته بود.» (همان، جلد پنجم، ص ۴۵)

در سال‌های اخیر بحث‌های متعدد و تحلیل‌های گوناگونی در مورد علل سقوط شاه شده که در این نوشتار حتی مجال پرداختن مختصر به آن‌ها نیست فقط به این بسنده می‌کنم که گفته‌اند:

- حکومت فردی شاه به ویژه در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی مانع از آن شد که نظر نخبگان دلسوز و وفادار به رژیمش را بپذیرد و اجرا کند؛ البته عَلَم هم که سیاستمداری زیرک و در تماس با قشر‌های گوناگون بوده بار‌ها در مذاکرات خصوصی و خودمانی‌اش با شاه این نکته را یادآور می‌شده، اما شاه به آن توجه نمی‌کرده است.

- ساواک وضعیت لایه‌های پایینی جامعه را نمی‌دانسته و اگر می‌دانسته به شاه گزارش نداده است! برخی کارشناسان امنیتی با این نظر موافق و برخی مخالفند.

- افزایش ناگهانی بهای نفت -که البته شاه نیز نقش زیادی در آن داشت - انبوهی از درآمد را به خزانه ایران سرازیر کرد و شاه طبق نظر شخصی خودش آن‌ها را هزینه می‌کرد و به نظرات اقتصاددانان خبره توجه نداشت. این مسئله موجب تورم و گرانی شدیدی در سال‌های ۱۳۵۳ به بعد شد که هیچکس نتوانست آن را کنترل کند و فشار شدیدی به قشر‌های گوناگون وارد کرد.

- سرکوب شدید نکرد. البته برخی کارشناسان معتقدند سرکوب بیشتر جواب نمی‌داد و به جای آن باید باب تعامل با مخالفان (اپوزیسیون) باز می‌شد که روحیه شاه پذیرای این تعامل و تقسیم قدرت و حرکت در چارچوب قانون اساسی مشروطه نبود. در این زمینه خوانندگان علاقه‌مند را به شماره ۱۳ دو ماهنامه آگاهی نو، فصل ۱۱ ارجاع می‌دهم.

 شاد و سالم و موفق باشید

منابع: 
۱- امام خمینی (۱۳۷۰) صحیفه نور، جلد اول، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
۲- علم، اسداله (۱۳۹۳) یادداشت‌های علم، جلد‌های ۳ و ۴ و ۵، تهران کتابسرا

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها