یک فنجان شعر
آخرش قرص ماه میترکد
و زمین نقرهداغ خواهد شد
بین دستان عاشقان یک شب
تکههایش چراغ خواهد شد
توی جام شرابمان بیشک
پارهای از ستاره میافتد
میدود نور بین رگهایم
حسرتم اشتیاق خواهد شد
دوست دارم فقط رها باشم
از زمین و زمان جدا باشم
بهترین نقطهی جهان آن شب
تختخواب اتاق خواهد شد
مثل پروانهای که میخواهد
بپرد تا حوالی موهات
دور بالم طناب میبافی
بغلت باتلاق خواهد شد
مینشینم که شعر بنویسم
خیره در سایه روشن چشمت
تو اگر خواب رفته باشی که
شعر، بیاتفاق خواهد شد
دوست دارم طلسم تو باشم
نقطهای زیر اسم تو باشم
قوی من یک نفس ترانه بخوان
داستان بیکلاغ خواهد شد
نظر شما