
سال ۶۶ بود که به خدمت اعزام شد و به خاطر استایل خاص بدنش، به گردان تکاور شناسایی لشکر ۷۷ خراسان ملحق گردید.
۱۴ ماه از خدمتش گذشته بود که یک روز پس از برگشت از شناسایی خط عراق، پایش روی مین رفت و پای راستش را به مام وطن تقدیم کرد...
ورزش را از نوجوانی شروع کرد. از آن روزهایی که با وزنههای دستساز ورزش میکرد.
با حلبهای روغنی و قوطیهای شیری، برای خودش وزنههای ۵ و ۷ کیلویی درست میکرد و وزنه میزد. دوازده سیزده سال بیشتر نداشت آن روزها و با تمام محدویتهایی که در خانوادهاش وجود داشت، ورزش را دنبال میکرد.
میگوید:
راهنمایی که بودم والیبال بازی میکردم. والیبالم خوب بود، به طوری که سه بار با تیم نیریز به مسابقات استانی رفتیم. آن روزها مربی ما آقای رضا مسلمانحقیقی و همتیمیها آقایان خدیوی، اکبر زلفی و فاضل شبخیز بودند. بعد از آن مدتی در خانه با وسایلی که خودم برای خودم دست و پا کرده بودم، پرورشاندام کار میکردم. امکانات آنچنانی نبود و آنقدرها وضع مالی خوبی نداشتیم که بتوانم برای خودم وسایل بدنسازی بخرم. دو تا میل باستانی بود که خیلی دوست داشتم آنها را بخرم. آن روزها مزد کارگر بیست تا یک تومانی بود. یادم هست دو ماه و نیم به عنوان کارگر با استاد باقر کار کردم تا بالاخره توانستم آن دو تا میل را بخرم.
پس از برگشت از جبهه و قطع پایم، دچار انزوا شدم و از ورزش فاصله گرفتم.
مدتی از ورزش دور بودم تا اینکه یکی از دوستانم به نام جانباز زندهیاد بهمن گلبانگنژاد که از وزنهبرداران جهانی و صاحب تیم دوچرخهسواری نیز بود، ترغیبم کرد که ورزش را شروع کنم. خدا رحمتش کند. پای چپش قطع بود و مدتی بعد در پیست دوچرخهسواری پارالمپیک ایست قلبی کرد و فوت شد. با تشویق او حدود سالهای ۷۷ و ۷۸ دوباره به سمت ورزش برگشتم. مدتی بعد آقای حسن مروی تیم والیبال نشسته معلولین و جانبازان را راهاندازی کردند و از من دعوت کردند با آنها همراه شوم و من پذیرفتم و عضو تیم شدم. تیمیکدست و خوبی بود، به طوری که چند بار به شهرستانهای مختلف رفتیم و یکی دو بار هم اول و دوم شدیم. برادر خانمم جمشید کشاورز جانباز ۵۰ درصد، حاج جواد کردگاری جانباز ۵۰ درصد، زندهیاد علی دیدهجهان جانباز بالای ۵۰ درصد، آقای زارعی جانباز بالای ۷۰ درصد و آقای حاجی علیمردانی جانباز بالای ۵۰ درصد از اعضای تیم بودند. خود آقای مروی هم بازیکن و مربی بودند.
والیبال نشسته خیلی سخت بود و قوانین خیلی سختی داشت. مدتی در تیم والیبال بودم و دوباره به سمت بدنسازی کشیده شدم. الان مدتهاست پرس سینه کار میکنم و با وجود اینکه یکی از پاهایم مصنوعی است، تمام کارهایم را ایستاده انجام میدهم و مشکل خاصی هم ندارم.
- چند فرزند دارید؟ آیا آنها هم اهل ورزش هستند؟
آرزو دخترم چندین سال در مسابقات کشوری مدارس در رشتههای دو میدانی، دو ماراتن و ژیمناستیک، حرفهایی برای گفتن داشت. او الان در روسیه دندانپزشکی میخواند.
پسرم نیز سالها در والیبال فعالیت داشت، اما در حال حاضر به دلیل مشغله کاری، فعالیتی در ورزش ندارد.
- توصیهتان به جوانان؟
معتقد و موافقم که همیشه قدرت جذب چیزهای منفی مانند مشروب و اعتیاد از ورزش و درس بیشتر است، اما با تجربههایی که کسب کردم به طور یقین میگویم هیچچیز بهتر از سلامتی و تندرستی نیست و ورزش میتواند کمک زیادی در سلامتی و نشاط آدمی داشته باشد. به جوانان توصیه میکنم به خودشان عشق بورزند و دنبال توجیه و بهانه نباشند. خدا را شکر امکانات ورزشی الان نسبت به زمان ما خیلی خوب است و در هر کوچه و محله یک باشگاه بدنسازی است. اگر کسی بخواهد حقیقتاً ورزش کند، میتواند.
جوانان نگویند نمیتوانم، خصوصاً در ورزش. همانطور که میبینند من با وجود موج انفجار و نقص عضو، ورزش را دنبال میکنم. به یقین که خواستن توانستن است.