چند روزی در فِکِر این تز جدید اربابان وَلایت ایران بودم که گفتَه کردهاند افغانیستانیها باید از ایران بَ وَلایت خود روان شوند.
آن روز با نَگرانیِ در حال کندَهکاری بودم که نَظاره کردم یَک عده با موتِر (ماشین) آمدند و وارد یَک ساختیمان اَداری شدند.
از موستخدم آنجا پُرسان کردم چَه خبر است؟
گفتَه کرد: میخواهند از نخبگان شهر تجلیل کنند.
- یعنی چَه؟ نوخبگان دیگر چَه صیغهای است؟
- نخبه یعنی همان اهالی شهر که کار بزرگی کردهاند. اختراعی، کار بزرگی، چیزی.
این را که گفتَه کرد، کولنگ را بالا انداختم و بَ سمت ساختیمان دوان شدم.
اما از پشت سر صدای دادَ موستخدم را شَنیده کردم. رویم را که برگرداندم، نَظاره کردم کولنگم بَ روی انگشت شصت لَنگ چپش فرود آمده است.
بَ روی خودم نیاوردم، وارد ساختیمان شدم و در میان نگاههای معنیدار اعضای محفل، روی یَک کُرسی (صندلی) نشستَه کردم.
آنجا داشتند بحث میکردند چَه کسی را گوزینش کونند.
اما ناگهان یَکی از آنها طاقت نیاورد و بَ من گفتَه کرد: تو تبعه غیرموجاز اینجا چکار میکونی؟
گفتَه کردم: اولاً من تبعَه موجازم. دوم آمدَهام گفتَه کونم اگر قرار است نوخبه انتخاب کنید، باید من را انتخاب کونید.
صَدای خندَهشان بَ هوا رفت.
با ناراحتی گفتَه کردم: چَرا مرا بَ سُخره گرفتَهاید؟ چَه کسی از من بهتر؟ کدام تبعَه موجاز و غَیر موجاز را سراغ دارید که در وضعیت این وَلایت و گَرانی مَوجود طاقت بیاورد؟
ارزش پیسَه (پول) افغانی ما بیشتر از پیسَه شما است. اما من در این وُلسوالی ماندَهام تنهای تنها و خدمت مَیکونم و آثار زیادی از خود بَ جا گذاشتهام. چاههای زیادی کندَهکاری کردهام که یَک میتر آن را هیچ کدام از شما توان ندارید کندَه کونید.
اگر من نبودم، چَه کسی مَیتوانست در این شهر ممنوعَه که هیچ تبعَه غَیر موجازی اَجازه ورود ندارد، این کارها را انجام دهد؟ خودَتان که خندَه مَیکونید، گفتَه کونید بَبینم چَه آثاری بَ جا گوذاشتَهاید؟
درست است که دستار بَ سر دارم؛ اما کاری بَ کسی ندارم و ظلمی نکردهام. با وجودی که بهر اربابان زیادی چاه کندَهکاری کردَهام، کسی از من دیلتنگی ندارد.
از همه مهمتر، تجلیل از من پول زیادی نَمیخواهد و بَ یَک کولنگ جدید و دو حلقَه تیوپ و لاستیک دوچرخَه راضیام.
نجیب