۱۸ فروردین سالروز رفتن اسطورهای از سرزمین ایران است. معنی کلمه اسطوره مشخص است، نگاه نکنید که این کلمه را مثل سایر کلمات باارزش، این روزها خرج هر کسی میکنند! ۲۴ سال از آن روز گذشته اما یک اسم هنوز در میان مردم زنده است و نفس میکشد و تا دنیا دنیاست و در کره خاکی بشر به زبان فارسی حرف میزند، این اسم درخشانتر از هر زندهای باقی میماند.
فامیلی که اسم شد
یک نام فامیلی که برخلاف روزگار خویش پسوند نسبیت به هیچ مکان و هیچ زمانی نداشت. همان زمان خاص بود و هنوز هم هست، مثل عرف رایج دنیا اسم و فامیلش سه سیلاب داشت و اسمش طولانیتر از فامیل و بعدها چه بسیار خانوادهها که فامیل او را روی نام فرزند خود گذاشتند.
«محمدعلی فردین» عضوی از خانواده تکتک ایرانیها شد که ندیده و نشناخته او را از خود دانستند.
کوچه عشقیها
محمدعلی فردین در سال ۱۳۰۹ در تهران متولد شد. در شرق قدیم تهران، حد فاصله میدان ژاله یا شهدای فعلی تا میدان خراسان، جایی که زمانی بیشتر صیفیجات کاشته میشد و کمتر خانه داشت. جایی که استعدادهای بیکرانی را به عالم ورزش و هنر ایران هدیه داد، از پرویز قلیچخانی و علی پروین در فوتبال تا حسن ستار در موسیقی و بزرگتر از همه آقا فردین...
به آنجا کوچه عشقیها میگفتند که حالا وجود خارجی ندارد.
پدر فردین در تئاتر کار میکرد و او در کودکی پشت سن تئاتر شاهد هنرنمایی بازیگران بود. شاید اگر در یک جامعه نرمال رشد میکرد، از همان ابتدا به مسیر هنر میرفت اما دوران نوجوانی او مصادف شد با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران.
فردین در سینما
گزارشگران شبکههای بزرگ رسانهای در اروپا و آمریکا که برای تهیه فیلم و عکس از کوچ عشایر ایرانی به کوههای زاگرس رفته بودند، در چادرهای عشایری که حتی برق نبود و مردمانش نمیدانستند تلویزیون یعنی چه، عکسی از او را به دیواره داخلی چادر دوخته دیدند. خانوادههایی که هنوز سنت به دیوار زدن عکس بزرگان فامیل را یاد نگرفته بودند، خانوادههایی که خیلیهایشان شناسنامه هم نداشتند، اما فردین را داشتند....
فردین و تختی
فردین وقتی در مسابقات جهانی ۱۹۵۴ توکیو به مدال نقره وزن پنجم رسید، با خوشحالی از روی سکو پایین آمد. خوشحال بود که توانسته بخشی از ناامیدی همتیمیهایش را جبران کند. خوشحال بود که از اولین سفر جهانی و مهم دست خالی برنمیگردد اما خودش میگوید: «همین که به رختکن رسیدم، هنوز مدال دور گردنم بود با دیدن گریههای تختی حالم از دنیا به هم خورد.»
فردین و تختی از همان روز اول دو دوست صمیمی بودند. حالا دوست پرافتخارتر گریه میکرد که چرا دست خالی مانده است.
او همانجا در سن ۲۴ سالگی و در حالی که عنوان جهانی گرفته بود، تصمیم به خداحافظی از کشتی گرفت و بعدها هم هرگز پشیمان نشد.!
اما رفاقت او با غلامرضا تا نفس آخر ادامه داشت. آنها که پیرامون زندگی تختی تحقیق کردهاند میدانند که فردین لااقل دو بار تختی را از خودکشی منصرف کرد و بار سوم هم غلامرضا در فاصله خروج از خانه تا روز ۱۷ دی چند بار به منزل فردین تلفن کرد و یک بار حضوری تا خانه او در اقدسیه رفت اما فردین دماوند بود و باغش در آنجا تلفن نداشت... تقریباً همه کسانی که این دو را و رابطه دوستانه بین آنها را میشناختند میگویند که اگر آن روز فردین خانه بود، تختی هم هنوز زنده بود!
فردین بازی
وقتی در کوچه و خیابان اصطلاح فردینبازی را میشنویم، همه یاد یک چیز میافتیم: گذشت و فداکاری در حق دیگران. هیچکس در هیچ کجای دنیا باور نمیکند که یک بازیگر تنها به صرف بازی روی پرده سینما -آن هم در روزگاری که نه شبکههای اجتماعی وجود داشت و نه گستردگی رسانهها- بتواند تا این حد به صرف بازی کردن نقش، روی فرهنگ عمومی تأثیر بگذارد.
حقیقت این بود که فردین روی پرده سینما خودش را نشان میداد و در زندگی شخصی نیز همانی بود که در فیلمها میدیدیم. او تا روز آخر حیات هر ماه خرج زندگی خیلی از عوامل سینمایی قبل از انقلاب را میداد که بعد از انقلاب بیکار، بیمار و خانهنشین بودند. آنها که اجازه کار نداشتند اما آبرو داشتند... فردین خودش اجازه کسب و کار نداشت اما از همانی که داشت، به همه کمک میکرد. حال تصور کنید در سالهای اوج شهرت و ثروت چه میکرد.
وداع با قله انسانیت
فردین از ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۱ که برزخیها اکران شد، تنها ۲۳ سال در سینمای ایران فعال بود. عمری که برای یک هنرمند بسیار کوتاه است.
او فقط یک بار ازدواج کرد و تا پایان عمر کنار همسرش مهری خمارلو زندگی کرد.
کسی که ۲۰ سال در انزوا زندگی کرده به صرف تنها یک خبر دهها هزار نفر را به میدان هفت تیر کشاند تا زیر تابوتش را از امجدیه بگیرند و او را تا منزل آخر همراهی کنند. تهرانیها به یاد دارند آن روز چه قیامتی برپا بود و تا یک هفته بعد روی جلد نشریات تنها عکس سلطان قلبها به چشم میخورد...
و حالا که ۲۴ سال از رفتن او میگذرد، فردین هنوز زنده است.