نام کیومرث پوراحمد برای نسل دهۀ پنجاه و شصتی بیش از هر اثر دیگری با مجموعه «قصههای مجید» گره خورده است؛ اثری که فقط یک اقتباس از کتاب و داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی نبود، انعکاسی از نوجوانی نسلی بود که یکی از حساسترین برهههای کنونی تاریخ معاصر را طی میکرد.
دوران پساجنگ و ظهور جامعهای که در آغاز دورۀ سازندگی قرار گرفته بود و به تدریج تضادها و تناقضهایش که با تقابلهای سنت و مدرنیته گره خورد بود در حال بروز بود و بالطبع با بحرانهای فردی و اجتماعی خاص خودش همراه بود. دورانی که بیشباهت به دوران نوجوانی و التهاب تجربه بلوغ نیست.
از این حیث قصههای مجید فارغ از سویههای دراماتیکاش، وضعیت استراتژیک این دوران و تجربه نوجوانی در آن دوره را هم بازنمایی میکند. در واقع مجید نماد و نمودی از نوجوانی نسلهای دهه پنجاه و شصت است که یکی از دشوارترین دوران نوجوانی را طی کردهاند.
نوجوانانی که با محدودیتها و محرومیتهای آن دوره همزیستی مسالمتآمیز داشتند که حالا تعریف و توصیف آن برای نوجوانان امروز شاید قابل هضم نباشد که نوجوان امروزی، زیست-جهان مجید و هم نسلان او را نه در مییابد و نه حتی بر میتابد.
نوجوان امروز نه درکی از تجربۀ زیستۀ نوجوان دهه پنجاه و شصتی دارد و نه به چنین زیستی تن میدهد.
بر این مبنا «قصههای مجید» تلاشی بود تا به نوجوانی آن دوره هویت ببخشد.
روایت دلخوشیهای پر تنش نوجوانی نسلی که گرچه امروز به مثابه نوستالژی به آن مینگرد، اما هنوز در میانسالی هم تراژدی نوجوانیهای نزیسته و حسرتهایش را به دوش میکشد.
جالب اینکه در کتاب «قصههای مجید» نوشتۀ هوشنگ مرادی کرمانی داستان در شهر کرمان روایت میشود، اما در این سریال در شهر اصفهان.
تفاوت تغییر در شهر، اما چیزی از روح قصه نمیکاهد که تجربه نوجوانی در آن دهه، شمایل چندان متفاوتی از هم نداشت و به جز برخی تمایزها در خرده فرهنگهای قومی، وضعیت مشابهی داشت به این دلیل که اساساً امکان تجربههای گوناگون از نوجوانی وجود نداشت و به همین دلیل لهجۀ اصفهانی مجید و عادتهای فرهنگی او یا برخی مختصات کنشمندی اجتماعی قصه مانعی بر سر همذاتپنداری نوجوانان آن دوره با مجید و ماجراهایش نمیشود.
تصویر مجید، شمایلی از یک نوجوان ایرانی بود و به همین دلیل بود که مرتضی آوینی پای تماشای آن میگریست و یکی از ویژگیهای مهم این مجموعه را هویت ایرانی آن میدانست. او در یادداشتی با عنوان «دوستت دارم ایران» نوشته بود:
«اینکه «قصههای مجید» هویتی کاملاً ایرانی دارد بیشتر بهساختار سینمایی سریال باز میگردد تا جوهر داستانی آن. نمیخواهم رابطۀ این سریال را با قصههای آقای مرادی کرمانی انکار کنم، بلکه میخواهم بگویم روایت آقای پوراحمد از «قصههای مجید» کاملاً متعلق به خود اوست.
شکی نیست که این تنها یکی از صورتهای سینمایی متعددی است که داستانهای آقای مرادی کرمانی میتوانست به خود بگیرد. اگر «مجید»، کرمانی بود و نه اصفهانی، چه روی میداد؟ بدون تردید جذابیت کار کمتر میشد، اما باز هم به جوهر سینمایی آن لطمهای وارد نمیآمد»
روابط مجید و بیبی که از همدلی تا کشمکش را دربرمیگرفت، ضمن اینکه روایتی از تضاد نسلی بود به نوعی تقابل جهان سنت یا جهان مدرن را هم بازنمایی میکرد که در دیالکتیک آن، نسلی برآمد که همواره بین احترام و استقلال در نوسان بود و هویتش شکل گرفت.
قصههای مجید با روایت در دو مکان خانه و مدرسه، این هویت برساخته شده را به تصویر میکشد. هویتی که فهم آن به درک دهه پنجاه و شصتیهایی که امروز میانسالی را از سر میگذارند کمک میکند.
در واقع «قصههای مجید» حالا دیگر قصههای یک نوجوان یا دورۀ نوجوانی نیست، امکانی برای فهم یک میانسال و میانسالی در وضعیت اکنون است. میانسالانی که بسیاری از درد، رنجها، غم، شادیها، رؤیاها، فقدانها، کامها و ناکامیهای امروزشان ریشه در آن دوران دارد و با بازنگری در قصههای مجید میتوان به خوانش و واکاوی آن دست زد.