تعداد بازدید: ۱۶۸
کد خبر: ۱۹۷۹۴
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۶ - 2024 07 April
بچه‌ها سلام
شاعر: طاهره پاکنیت، لیسانس الهیات

روزی و روزگاری / بود ده باصفایی

مردم اون باخدا/ از بدی بودن جدا

صلح و صفا و خوبی / عجب جای محبوبی
کدخدا مش رمضون / بزرگ ده بودش اون

ملاحسن تو مکتب / می‌داد درس ادب

کوکب خانم بود طبیب / زنی باهوش و ادیب

مشتی حسن بود چوپون / کار و بارش بیابون

خلاصه و القصه / کم بود رنج و غصه

تا که یه روزِ زیبا / اومد به ده اون‌ها 

مردی ازاون دور دورا /  سوار اسب سیا 

مهمون حبیب خدا / بود نصیب اونها.  

اما کمی بود مریض / بردش خونه مشت عزیز

طبیب به اون دوا داد / خدا بهش شفا داد

حالش که شد خوبِ خوب / پیش همه بود محبوب

کدخدا مش رمضون/ یه روز اومد پیش اون 

گفت که تو مرد جوون / کجا تو بودی روون

خونه داری تو آیا/ داری کسی چشم به راه

گفت اون جوون رعنا/ خونه دارم ده بالا

پدر و مادرم پیر / از اون‌ها هستم دلگیر

قهر کرده‌ام از خونه / شدم بی آشیونه

میشه بمونم اینجا / همینجا پیش شما

کدخدای مهربون / با خوبی و خوش زبون

گفت که صفا آوردی / مهر و وفا آوردی.

اما خدای دانا / خالق آسمون‌ها

گفته به ما بنده‌ها / خوبی کنید به اون‌ها

به پدر و به مادر / دو یار از ما بهتر

اون‌ها ضعیف و پیرن / خدا کنه نمیرن

جوون قصه‌ی ما / گفت که ببخش کدخدا

من دیگه غم ندارم / هیچ چیزی کم ندارم‌

می‌خوام به لطف خدا / از بدی باشم جدا

فردای اون روز جوون / سمت خونه‌ش شد روون

خدا که مهربونه / همه چیو می‌دونه

فرموده توی قرآن / این کتاب جاودان

نیکیِ به والدین / هست وظیفه و دِیْن

روزی وروزگاری

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها