باید دانشجوی دهههای ۷۰،۸۰ یا ۹۰ دانشگاه آزاد نیریز بوده باشید تا او را بشناسید.
فردی کوتاه قامت، اما با دلی بزرگ، مهربان و آشنا به کار.
اگر در دانشگاه گیرتان به او میافتاد خیالتان راحت بود که خیلی راحت کارتان بدون دغدغه انجام میشود.
او در بیشتر قسمتهای دانشگاه بوده؛ از دبیرخانه تا امتحانات، از نگهبانی تا امور اداری.
انگار او ساخته شده بود برای کار اداری.
بله این شخص کسی نیست جز «محمود عابدی» متولد ۳۰ دیماه ۱۳۵۰.
داستان آشنایی او با دانشگاه اینگونه آغاز میشود...
محمود به همراه پدرش برای کار بنایی خود را آماده میکنند.
وسایل کار را برمیدارند و به راه میافتند.
در مسیر، پدر او زندهیاد سید حسن فقیه را میبیند و از او درخواست میکند تا فرزندش را به کاری بگمارد.
آقای فقیه میگوید: به دنبال آن هستیم تا دانشگاه آزاد اسلامی را در نیریز راهاندازی کنیم.
آن زمان داشتن دانشگاه آزاد از نان شب هم واجبتر بود.
تعداد جوانانی که حالا دبیرستان را تمام کرده و خود را برای دانشگاه آماده میکردند بسیار زیاد بود و از طرفی دانشگاه دولتی ظرفیت پذیرش این تعداد را نداشت! در همین راستا دانشگاه آزاد در شهرهای مختلف از جمله نیریز راهاندازی شد.
۱۹ بهمن ۱۳۷۳ زنگ تلفن به صدا در میآید و آقای فقیه از محمود درخواست میکند برای کار به او مراجعه کند.
دانشگاه راهاندازی شده و در ساختمان استیجاری روبروی بیمارستان شهدا مستقر هستند.
زندهیاد سید حسن فقیه از او میخواهد تا پیشنهاد کار را قبول کند. محمود کمی فکر میکند.
سختی کار بیش از آن بود که انتظارش را داشت.
باید از ۷:۳۰ تا ۲:۳۰ بعد از ظهر کارهای عادی را انجام دهد و پس از آن تا ۱۱:۳۰ شب نگهبان باشد.
محمود این پیشنهاد را پذیرفت؛ بدون قرارداد رسمی و بیمه.
بیش از یک سال از این مسئله گذشت تا اینکه او خسته شد و به آقای فقیه مراجعه کرد و گفت: من دو شرط کاری دارم: یکی این که مرا بیمه کنید و دوم فقط ساعت اداری کار کنم و از نگهبانی معاف شوم که با درخواست من موافقت نشد.
بعد از مدتی خسته شدم و به سراغ زندهیاد غلامرضا سروی رفتم و از او خواستم تا فکری به حال من کند.
ایشان هم قولی دادند، اما نشد تا اینکه به صورت رسمی از اول فروردین ۱۳۷۵ با من قرارداد بستند و از شهریور ۱۳۷۵ مسئولیت من به عنوان مسئول دبیرخانه قطعی شد، اما کارهای دیگری نیز به من سپرده شد از جمله رئیس دفتر رئیس دانشگاه، مسئول کلاسها، تکثیر جزوات و...
او در خصوص حقوق دریافتیاش در آن زمان میگوید: به نسبت کاری که انجام میدادم بسیار کم بود و با وجود اینکه ۱۶ ساعت کار میکردم ۱۷ هزار و ۵۰۰ تومان جمع دریافتی من بود که ۳۰۰ تومان بابت مالیات کم میشد و عملاً ۱۷ هزار و ۲۰۰ تومان به صورت دستی به من میدادند در حالی که در آن زمان کارمندانی که به کار گرفته شده بودند در ساعت اداری نزدیک به ۲۰ هزار تومان حقوق دریافت میکردند.
در ادامه یکی از رؤسای دانشگاه به او میگوید به دلیل اینکه مدرک تحصیلیاش دیپلم است بنا دارد شخص دیگری را با مدرک لیسانس به عنوان مسئول دبیرخانه انتخاب کند و عملاً عابدی تنها پست رئیس دفتر را در اختیار میگیرد، اما مدتی نمیگذرد که میبینند وضعیت دبیرخانه از زمانی که عابدی جابهجا شده به هم ریخته است.
او میگوید: این مسئله سبب شد تا بار دیگر من را به عنوان مسئول دبیرخانه معرفی کنند.
از عابدی پرسیدیم چگونه توانست در پست دبیرخانه همه اطلاعات بایگانی، نامهها، قوانین و مقررات و دستورالعملها را بداند؟ او میگوید: من هر بخشنامه و نامهای را که میآمد مو به مو و چندین و چند بار میخواندم و وقتی از من میخواستند نامه را بیاورم با دستهبندیهایی که خودم کرده بودم به راحتی آن نامه را در اختیارشان میگذاشتم.
لبخندی میزند و میگوید: شاید هم خواست خدا بوده.
از او میپرسیم خاطرهای در این رابطه دارد؟ میگوید: بله یک روز گواهینامه رانندگی یکی از اساتید آمده بود.
من آن را تحویل گرفتم و به ایشان دادم.
آن فرد بسیار شاکی شد و گفت: چرا نامه را باز کرده و گواهینامه خالی به او تحویل شده است و طی نامهای به من تذکر داد که در این رابطه سهلانگاری نکنم.
اما در ادامه مشخص شد که سهلانگاری در کار نبوده و یکی از کارمندان اداره، آن را از فرمانداری تحویل گرفته و به دبیرخانه و من داده است.
عابدی در نهایت با ۳۰ سال و ۷ ماه در ۱۹ مهر ۱۴۰۲ بازنشسته میشود؛ همراه با کلولهباری از تجربه و سرمایه اجتماعی بزرگی ناشی از خدمت مسئولانه و صادقانه، رفتار بسیار انسانی، آرام و محبتآمیز با مراجعه کنندگان، جدیت و سلامت در کار که همچنان برای او و خانواده اش واکنش مثبت توسط مردم، اساتید و دانشجویان دانشگاه در بر داشته و دارد.
او دو فرزند پسر به نامهای محمدعلی و ابوالفضل دارد؛ یکی ۲۵ ساله و دیگری ۱۹ ساله که آنها هم در دانشگاه آزاد نیریز مشغول به تحصیل هستند.
اولی آموزش ابتدایی را انتخاب کرده و دومی در رشته حسابداری مشغول به تحصیل است.
او میگوید: من فکر میکنم اگر موفقیتی بوده به خاطر دعای خیر پیرزنی بوده که در جوانی رو به من کرد و گفت: خیر از جوانیت ببینی و اینگونه شد که من جوانیام را در دانشگاه آزاد گذراندم.
به کارمندان مخصوصاً آنهایی که در دانشگاه مشغول به کار هستند میگویم که با صبر، حوصله و احترام به ارباب رجوع پاسخ دهند و به گونهای باشد تا وقتی که از دانشگاه میروند با نام نیک از آنها یاد شود.
محمود عابدی این روزها در حال استراحت است و تفریحش هم شده خواندن نماز و حضور در مساجد و اعیاد مذهبی.
در پایان چند عکس از دوران کارمندیاش را از روی گوشی نشان میدهد و میگوید: شاید اینها به کارتان بیاید و دائماً گوشه چشمی به عکسها میاندازد و حالا که پیرچشمی هم به سراغش آمده گوشی را کمی با فاصله از صورت میگیرد و عکسها را نگاه میکند و لبخندی آرام میزند.
گویا با دیدن این تصاویر خاطرات ۳۰ سال کارمندی برایش زنده میشود.