زادروز نورانی امام عصر حضرت مهدی (خداوند ظهور او را نزدیک کند) را به آزادمردان و عدالتجویان عالم شادباش میگوییم.
به همین مناسبت بخشهایی از یک قصیده مسمط را تقدیم دلهای آرامتان میکنیم. این قصیده زیبا سروده شاعر توانا زندهیاد عمان نیریزی است که از کتاب گرانسنگ «تاریخ و فرهنگ نیریز» تألیف محمدجواد شمس نیریزی (انتشارات مجتمع کوثر نور، صص: ۶۰۵-۶۰۸) گرفته شده است.
قصیده مسمط در مولود مسعود امام زمان (عج)
ای سرو سهی بالا وی ماه هلال ابروای شوخ پری پیکر وی حور بهشتی رو
زن دست و فکن یکسو از روی دو سو گیسو
از شعلهی رخسارت آتشکده کن مشکو
کن منقلب الاضلاع، ارکان زمستان را
از حادثه تاراج اطراف چمن بنگر
بی لاله حمرا بین، بی برگ سمن بنگر
از سبزه و گل خالی دامان دمن بنگر
شاخ و شَخ و باغ و راغ، پرزاغ و زغن بنگر
آذر زده آذر مه، ارکان گلستان را
از یاسمن و نسرین، رنگینی بستان کو
آن سنبل عطر آگین یا کاکل پیچان کو
آن نرگسک مخمور با دیده فتان کو
ریحان به کجا رو کرد آن شاخ ضمیران کو
بر جامعه زد یکسو دی آتش سوزان را
برخیز و به پیش آور اسباب طرب یکسر
ارغون و نی و بربط، طنبور و دف و مِزمَر
وان ساغر بلورین، پرکن ز میاحمر
آراسته کـن مـحفل، افروخته کن مِجمَر
بر رغم زمستان ده، تجهیز شبستان را
نینی که بر چهرت، مجمر نبود مرغوب
با خندهی جانبخشت، اسباب طرب ناخوب
نزد لب میگونت، ساغر نبود مطلوب
چونانکه توئی مطبوع، اینسان که توئی محبوب
هیچ ار نبود کافی است، بنما رخ تابان را
افتاده خم اندر خم، خم شکن گیسوت
گیسوت کمند دل، دل معتکف ابروت
ابروت مطاف عقل، عقل آمده مات روت
روت آیتی از مینو، مینو سخنی از کـوت
کوت آمده قبله تن، تن هشته به کف جان را
بُستان به کناری نه، در کار شبستان باش
در جرگهی میخواران هم مشرب مستان باش
نِه شرم و حیا یکسو، هممسلک رندان باش
لاجرعه قدح پرکن، سرمست و غزلخوان باش
بر خوان ز بر از مستی منظومه عمان را
در موکب این مولود، آثار خدا بنگر
از کوکب او طالع، انوار هدی بنگر
بر قبله چو آری رو، هان قبله نما بنگر
افواج ملایک را در جوّ سما بنگر
همدوش شب اسری، بین نیمهی شعبان را
تک شاهد غیب از غیب، در ملک شهود آمد
از پرده برون یکجا، هر چیز که بود آمد
گویای انا الموجود، اینک به وجود آمد
از دفتر ثبت او، تحدیدِ حدود آمد
مسجودی آدم را مردودی شیطان را
رکن فلک توحید، شمس فلک ایمان
دُرّ صدف تمجید، بحر کرم یزدان
سرو چمن دانش، برگ سمن عرفان
ریحان ریاض دین، برق ثمر طغیان
بر منزلهی قطب است، آن پرگر دوران راای شاه فلک درگه وی ماه ملک دربان
آئینه تمثالت مرآت رخ یزدان
بر قاطبهی ایجاد، فرمان تو در جریان
بر مجرم و بر محرم، صادر ز تو شد فرمان
هم آتش نیران را، هم روضه رضوان را