تعداد بازدید: ۳۷۵
کد خبر: ۱۹۳۸۸
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۶ - 2024 16 February
author
روزنامه نگار: امین رجبی

«محتوا» و «درون‌مایه»، مهم‌ترین عاملی است که میزانِ ارزش هر چیزی را معین می‌کند.

یک اثر هنری، شعر، کتاب، سخن و حتی یک واژه، به اندازه‌ی محتوا و درون‌مایه‌اش ارزش دارد.

این مهم است که یک شاعر در شعر خود چه گفته باشد. شاید دو شعر در ساختار و وزن و مصرع و بیت و قافیه و ردیف بی‌نقص باشند؛ اما آنچه به یکی نسبت به دیگری قدر و ارزش می‌دهد، محتوای آن است؛ و این ارزش نیز بی «رنج» به دست نمی‌آید.

اگر سعدی شعر «بنی آدم» را گفته و با همان چند خط شعر عالم را فرا گرفته، فقط به یک شب نشستن و سرودن و نوشتن و برخاستن به دست نیامده که رنجِ یک عمر سِیر درون و برون را با خود دارد و همین رنج است که شعر او را پرقدر و منزلت می‌کند. وگرنه شاید برخی بتوانند در همان وزن و با همان هیبت، شعری بی‌نقص با قافیه و ردیف بسرایند، ولی هیچگاه به گَردِ قلمِ سعدی نیز نمی‌رسند.

این همان حکایتِ «پوسته» و «مغز» و «روغن» است. بادام اگر بی‌مغز و منحصر به پوسته‌ای چوبین باشد ارزش ندارد. ما پوسته را می‌شکنیم تا به مغز برسیم. مغز نیز اگر بی‌روغن باشد، تفاله‌ای بیش نیست و ارزشی ندارد.

در اینجا پوسته همان «شکل» و «ظاهر» است. مغز همان «محتوا» است و روغن همان «رنج» است.

به عبارتی، رنج است که محتوا را می‌آفریند، و محتوا منجر به آفرینش ارزش می‌شود.

شاهنامه فردوسی اگر مرز‌های فرهنگی را جابه‌جا کرده و به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی هویت داده، به واسطه محتوای غنی آن است و اگر آن محتوا ارزش دارد، به «رنجی» است که یک عمر به پای آن صرف شده.

شعرِ معروفِ زیر را اگرچه از فردوسی نمی‌دانند، اما حکایت را از زبان فردوسی خوب روایت می‌کند:

بسی رنج بردم در این سالِ سی
عجم زنده کردم بدین پارسی

حتی واژه‌ها نیز برای خود معنا و محتوا دارند و همین محتوا به آن‌ها ارزش می‌دهد.

واژه «پدر» فقط به همین سه حرف بستگی ندارد. بلکه کوهی از معنا و رنج و ایثار و ایستادگی را در پشت خود دارد.

یا به هر کسی نمی‌توان «استاد» گفت؛ حتی اگر مدرسِ یک دانشگاه رتبه بالا باشد. پیش از نام هر کسی نمی‌توان «حجت‌الاسلام» و «آیت‌الله» گذاشت، حتی اگر مدرسِ حوزه علمیه و صاحب منبر باشد.

اگر مقایسه کنیم متوجه می‌شویم که در این سال‌ها چه بر سر عناوینی چون: دکتر، مهندس، استاد دانشگاه، آیت‌الله، وکیل، وزیر، نماینده مجلس، دانشجو، و مداح آمده و می‌آید.

اکنون به روشنی می‌بینیم که این واژه‌ها، دیگر آن غنای پیشین را ندارند.

در همین نی‌ریزِ ما زمانی بزرگتر محله قداست داشت. کسی، چون زنده‌یاد میرزا محمدباقر جاوید را در نظر آوریم. «بزرگِ» کوچه بالا و «نوحه‌خوان امام حسین (ع)» و «پهلوان زورخانه» و «معتمد» شهر. می‌گویند همه‌ی شهر حرمت او را داشتند و او حرمت دیگران را.

اما دیگر سالهاست که این واژه‌ها آن حرمت پیشین را ندارند و از معنای خود به دورند.

به همین قیاس و از زاویه‌ای دیگر سمت‌های رسمی نیز از درون خالی شده‌اند.

اکنون دیگر مقیاسِ گماردنِ افراد به سمت‌های مهم دگرگون یافته و ملاک‌های اصلی و اثربخش کم‌رنگ شده و انتصاب‌ها گاه بر پایه جناح سیاسی فرد انجام می‌شود.

همین است که وزیر اقتصاد با کمترین تجربه مدیریتی، سکان اقتصاد ۸۵ میلیون ایرانی را در دست می‌گیرد و ادعا می‌کند که با یک میلیون تومان می‌شود شغل ایجاد کرد و بعد هم که امتحان خود را پس داد به سمتی دیگر منصوب می‌شود.

یا می‌بینیم که شوربختانه بالاترین مقام سازمان سینمایی کشور، از خوانشِ درستِ دعای تحویل سال عاجز است، دعایی که حتی بچه‌های دوره ابتدایی هم از حفظ دارند. یا نماینده مجلس در تلفظ نام موزه معروف و جهانی «لوور» در می‌ماند.

این‌ها نشانه چیست؟ آیا برای شنیدن زنگ خطر باید چه اتفاقی رخ دهد؟

در حالی که وزرای ما باید از بین باسوادترین و باتجربه‌ترین افراد انتخاب شوند که جای، چون چرا نداشته باشند.

سواد و درک نماینده مجلس باید از میانگین جامعه بالاتر باشد؛ و رئیس سازمان سینمایی کشور باید فردی باسواد و هنرشناس و ادیب باشد تا سینمای ما افول نکند.

زمانی وزیر فرهنگ کشور ما دکتر پرویز ناتل خانلری ادیب، زبان‌شناس، نویسنده، شاعر، مؤسس بنیاد فرهنگ ایران و رئیس فرهنگستان ادب و هنر ایران بود. آیا این که جوانی بی‌تجربه سکان وزارتخانه مهم یک کشور ۸۵ میلیونی را در دست می‌گیرد، آن کشور به قهقرا نمی‌رود؟

سالهاست که جامعه ما را آفتی فرا گرفته که پدیده‌ها و عناوین و واژه‌ها و مراسم و جشن‌ها را از محتوا تهی کرده. نوعی بی‌معنایی و بی‌هویتی؛ و این خیانتی است که نسل ما در حال مرتکب شدن است.

معنا در مسلخ

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها