تعداد بازدید: ۸۲۳
کد خبر: ۱۹۲۹۰
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۰ - 2024 03 February
گفتگو با اولین مربی بوکس نی ریز
همه او را به عنوان مداحی مردمی  می‌شناسند.
خبرنگار: فاطمه زردشتی نی ریزی

چهره‌ای نام آشنا که کمتر کسی می‌داند او یک روزی اولین مربی بوکس نی‌ریز بوده است.

عباس صمصامی در سال‌های جوانی از پهلوانان معرکه‌گیر بوده و از اولین بوکسور‌های نی‌ریز.

هفتاد و سه سال سن دارد و هرچند زاده نی‌ریز است، اما شناسنامه‌اش صادره از شهربابک است.

پدرش شهربابکی بود و در سال ۱۳۱۰ خشکسالی در شهر بابک، دار و ندار و باغ و مالشان را گرفت و آن‌ها را راهی نی‌ریز کرد و همین شد که عباس صمصامی اینجا متولد شد و در دبستان بختگان و سپس احمد نی‌ریزی درس خواند و دیپلمش را گرفت.  

- از چه سالی ورزش را شروع کردید؟

از همان بچگی به ورزش علاقه داشتم طوری که کلاس پنجم و ششم در مسابقات دوچرخه‌سواری و دو مدرسه مقام آوردم.

در دبیرستان در رشته پرتاب وزنه و در مسابقه دوچرخه‌سواری نیز شرکت کردم. یادم هست مسیر مسابقه، از حیدرآباد یعنی کنار آب‌های دریاچه بختگان شروع می‌شد و خط پایان فلکه نی‌ریز بود.

در این مسابقه هفت هشت نفر بودیم که علاوه بر من اسماعیل میرتاجی، حسین تاتی و عبدالرضا جلالی نیز حضور داشتند و من دوم شدم.  

در همان روز‌ها علاوه بر مدرسه، در خانه هم ورزش می‌کردیم.

مکاناتی که نبود.

با زنده‌یاد حسین تاتی، حسن رضائیان، محمدحسین احتشامی، رضا نبیئی و محمد نبیئی، چند تا آجر سوراخ کرده بودیم و آن را دو طرف میله‌ای گذاشته بودیم و با آن وزنه می‌زدیم.

بعدتر‌ها قالب سیمانی و سنگ‌های تراشیده را جایگزین آن کردیم. خودکفا بودیم.

تلویزیون کوچکی داشتیم و وقتی مسابقات محمدعلی کِلی بوکسور معروف از تلویزیون پخش می‌شد، در سکوت می‌نشستیم و با دقت هر چه تمام‌تر به آن نگاه می‌کردیم.

دیپلمم را که گرفتم برای کار در شرکت پارادایس (ملی ساختمان) که زیرمجموعه مس سرچشمه بود، به عنوان نقشه‌بردار راهی مس سرچشمه شدم.

در آنجا یک آمریکایی به نام جورج کار می‌کرد که بوکسور بود و موتور تریل بزرگی هم داشت. او وقتی عشق و علاقه مرا به ورزش دید، به پیشنهاد من و با هماهنگی مدیران سالنی با انواع و اقسام وسایل ورزشی در آنجا راه‌اندازی کرد و همین شد که من زیر نظر ایشان ورزش بوکس را یاد گرفتم.

البته ناگفته نماند، به خاطر علاقه‌ای که به ورزش باستانی و زورخانه‌ای داشتم، با چند تا از کارکنان در محل کارم گودی را به شکل زورخانه کنده بودیم و در آنجا ورزش می‌کردیم.

پس از اتمام کار در آنجا و قبل از انقلاب، برای یک سال به عنوان پهلوان دوره‌گرد سراسر ایران را گشتم و نمایش پهلوانی اجرا کردم.

کار نمایش پهلوانی هم به این صورت بود که در قهوه‌خانه‌ای مستقر می‌شدیم و اگر مارگیری به قهوه‌خانه می‌آمد، با هم توافق می‌کردیم که نمایش مارگیری و پهلوانی را انجام دهیم.

ابتدا مارگیر، مارهایش را یکی یکی از چنته بیرون می‌آورد و وقتی جمعیت خوب اطرافمان حلقه می‌زدند و شلوغ می‌شد من به نمایش پهلوانی می‌پرداختم.

ماشین‌های بنزینی را مهار می‌کردم، زنجیر پاره می‌کردم یا تکه سنگ بزرگ و ضخیمی را روی سینه‌ام می‌گذاشتم و از ورزشکار دیگری می‌خواستم با پتک آن را خرد کند.

از حق نگذریم درآمد خوبی هم داشت.

در آخر هم از کسانی که فقیر بودند و دستشان تنگ بود می‌خواستم با من شریک شوند و سهم خودشان را از پولی که جمع شده بود بردارند.

 پس از آن به نی‌ریز آمدم و در جهاد سازندگی به عنوان کارمند مشغول به کار شدم و از آنجا که علاقه زیادی به ورزش داشتم در ساختمان شهربانی قدیم یعنی محل فعلی پاساژ یکتا، اولین کلاس بوکسم را دایر کردم و به عنوان مربی مشغول کار شدم.

مدتی بعد با جمعی از ورزشکاران متقاضی ساخت سالن برای ورزش شدیم که با پیگیری‌هایی که کردیم شهرداری وقت زمینی را در اختیار تربیت‌بدنی قرار داد و دولت اولین سالن را در نی‌ریزساخت.

در آن سالن ورزش‌هایی مانند بوکس، بدنسازی و وزنه‌برداری شروع به کار کرد.

مربیگری بوکس با من، وزنه‌برداری با حسن رضائیان و کشتی با جواد مبین بود که از شاگردانم آقایان زنده‌یاد بهنام ذوالقدر، قره‌چاهی، دلداری، فقیه، شاهسوندی و رضا محمدرضایی را به خاطر دارم.

چون هم کارمند جهادسازندگی بودم و هم کشور درگیر جنگ بود دیگر نتوانستم در بوکس مربیگری کنم.

هم‌زمان، چون به ورزش زورخانه هم علاقه داشتم، با برادران دژبخش، حسن مظفری، محمدرضا شاهمرادی و علیرضا شیری پیگیر ساخت بنای زورخانه امیر شدیم.

- چه مقام‌های ورزشی به دست آورده‌اید؟

با تیم بوکس شهربابک اول کرمان شدم و در زمان مربیگری‌ام چند مسابقه با شهرستان‌هایی مثل فسا دادیم.

- چند فرزند دارید؟ آیا آن‌ها هم اهل ورزش هستند؟

دو پسر دارم و یک دختر. پسرم صادق قبلاً ورزش زورخانه‌ای و بوکس کار می‌کرد و الان بدنسازی.

پسر دیگرم هم ورزش بسکتبال را دنبال می‌کند.  

- در حال حاضر به چه ورزشی می‌پردازید؟

هرچند هنوز هم گاهی به زورخانه سر می‌زنم، اما بیشتر کوهنوردی می‌کنم و بیشتر کوه‌های نی‌ریز، شهر بابک و استهبان را رفته‌ام.  

- خاطرات تلخ و شیرین؟

در ۴۲ سالگی در شیراز عمل قلب باز داشتم که نیاز به خون پیدا کردم و ورزشکاران از نی‌ریز برای اهدای خون آمدند.

خاطره تلخ هم شهادت جهانشاه اکبرپور از وزنه‌برداران مقام آور سالن والفجر بود.

بوکس را از سرچشمه به نی ریز آوردم

سالن والفجر ۸ - سال ۱۳۶۲،

۱- محمدرضا شاهمرادی (مرشد) ۲- عباس صمصامی

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها