بیبی که از در آمد تو عینک آفتابی اش را از چشمانش برداشت.
بوسیدمش...
- تبریک میگم بیبیی یییی... میبینم که تو مسابقات ترشی کلم محل اول شدین... واقعاً تبریک میگمممم...
هلم داد عقب...
- یییی ی... برو او وَر بو میدی ... پیفپیف... بکَش کنار خودوته...
- وا، من کجا بو میدم بیبی؟ همین امروز صبح حموم بودم.
استکان چای را گذاشتم جلویش...
- بفرما چایی بیبی تازهدمه...
- قهوه میخورم!
- جااااااان؟
- میگم چوی نیخورم. قهوه میخورم.
- از کی تا حالا شما قهوهخور شدین بیبی؟ شما که همیشه میگفتین از قهوه بدم میاد که...
-ای مال او موقع بود نه الان.
سینی چای را برداشتم و سفره را پهن کردم...
- حالا بیا شام بخور بیبی. کوفته داریم، اونم چه کوفتهای! کوفتههای اعظم خانوم...
- اعظم؟ اعظم اصن چی حالیشه؟ اصن میفمه کوفته چیچیه؟ هیطو یَی چی سرهم میکنه.
- وا! ینی چی بیبی؟ همین شما خودتون نبودین همیشه از کوفتههای اعظم خانوم تعریف میکردین؟
- نه!
- نه بیبی؟
- نه!
- ینی الان نمیخورین از کوفتهها؟
به مِنو من افتاد...
- حالا دیه بری که بدُت نگیره یَی لُخمِی میخورم همرات.
سفره را که جمع کردم گفتم:
- بریم بیبی؟
- کجا؟
- خونهی مش هاشم دیگه. مگه نگفتین بعد از شام میریم اونجا؟
- هوم، یادُم رفته بود اصن. خیلِخو. پوشو زنگ بزن آجانس.
- آژانس؟
- هااااااااا.
- آژانس برا چی بیبی؟
- بری که مِخیم بیریم خونه مش هاشم دیه.
- وا! بیبی.
تا خونه مش هاشم دو قدم راهه، همی سر کوچهاس.
آژانس چرا؟
- تو خو توقع ندری کسی که تو مسابقه ترشی کلم محل اول شده پوی پیاده برهای ور او ور.
زشت نیس؟
- وا بیبی.
این چه حرفیه آخه؟
پاشین بریم.
اونجا طرز تهیه ترشی لیته رو هم از زن مش هاشم میپرسیم.
- من؟ من برم اَ زن مش هاشم سؤال کنم ترشی لیته رِ چیطو میریزن؟
- آره بیبی.
چه اشکال داره آخه.
- دختررررر کسرشأنه بری من. چیچی میگی تو؟ اصن خونهی مشهاشم نیریم...
همانطور با بیبی مشغول چک و چانه زدن بودیم که گوشی بیبی زنگ خورد...
- الو... ها! شما خوب هسین؟ چیچی؟ای قبول نیس؟ دو مرحلِی ینی چیچی؟ بویه تو لیتهام اول بشم؟ای دیه چه مسقرهبازیه؟ نواشین خدا کنه باای مسابقاتون!
گوشی را که قطع کرد رو کرد به من.
- خَوَرُت بری چه نشسی نپه؟
- چیکا کنم بیبی؟
- پا بوشو بریم خونِی مش هاشم نه.
- با آژانس؟
- آجانس تو سرُت بخوره. پا بوشوووو.