یک فنجان شعر
رژه میروند ظرفها در سرم
و مقابلشان پشت به پشت هم کلمات
آشپزخانهای که باید بوی غذا بدهد
دفتری چشم به راه
و من / حیران
میان فریاد حروف و ظروف
سرگشته میان ثانیهها
و «اگر»ی که دست به گردنم میاندازد
«باید»ی که دستم را میکشد
«کاش»ی که پایم را چسبیده
و منِ تن داده به تاراج عمر
که اگر همسر نبودم
که باید مادر باشم
که کاش شاعر نمیشدم...
عکس تزئینی است
نظر شما