تعداد بازدید: ۵۳۸
کد خبر: ۱۹۱۹۳
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۰ - 2024 20 January
مردم نی‌ریز می‌گویند:
‌می‌گویند پدر، کوه صبر است، تکیه‌گاهی امن، همانی که برای او بهشتی تعریف نشده، همانی که تمام تلاشش را می‌کند و سختی‌ها را به جان می‌خرد تا آسایش و آرامش را برای خانواده‌اش بخرد.
خبرنگار: سمیه نظری

دستانی سخت و مو‌هایی سپید نشانگر استقامتی است که خستگی روزگار از آن بیرون زده است.

روز پدر مبارک و فرخنده باد.

به همین مناسبت گزارشی میدانی تهیه کرده‌ایم که در زیر می‌خوانید:

پدر من در سن ۷۳ سالگی هنوز کار می‌کند

ص. د. ۳۷ سال دارد، می‌گوید: «خدا سایه هیچ پدری را از زندگی اولاد کم نکند تا خوشبختی فرزندانش را ببیند، پدر من در سن ۷۳ سالگی هنوز کار می‌کند.

درآمد ما از یارانه و مغازه کوچکی است که گاهی خودم و گاهی پدر در آن مشغول می‌شویم.

۴ خواهر و سه برادریم.

همه آن‌ها رفیق و همدم پدر هستند جز من که با ازدواج نکردنم سوهان روح او شده‌ام، نه اینکه بخواهم از عمد این کار را کنم نه! تا الان خواستگار درست و حسابی نداشتم.

پدرم فرد زیاده‌خواهی نیست، اینقدر مظلوم است که صدا از سنگ می‌آید و از او نه.

همیشه دوست داشتم پدرم بیشتر با بچه‌ها یش حرف می‌زد و ارتباط بیشتری داشت تا به سراغ دود و مواد نروند.»

خوب و بد پدر بودن

جواد پاکنژاد ۴۷ ساله معتقد است فرزندپروری‌های پدران امروزی بزرگترین ظلم به فرزند است، او ادامه می‌دهد: «سه فرزند دارم، خاطره خوب من لحظه پدرشدن و تولد فرزندانم بود و بدترین خاطره‌ام زمانی که فهمیدم چشم پسرم مشکل دارد و از آن بدتر ۵ سال پیش زمانی که پدر خودم را از دست دادم.

همیشه آرزو می‌کنم کاش زنده بود و کار‌هایی که برایش نکردم را انجام بدهم و اشتباهات گذشته‌ام را جبران کنم.

من الان خودم یک پدر هستم.

مشکل ما پدران این است که سعی می‌کنیم برای فرزندمان همه چیز را آماده و مهیا کنیم، تلاش نمی‌کنیم آن‌ها را مستقل بار بیاوریم.»

برای پدر، نداشتن شغل ثابت سخت‌ترین وضعیت است

آقامحمد ۳۸ ساله و دارای دو فرزند پسر و دختر است.

او توقعش از فرزندانش صمیمت و احترام‌گذاشتن است.

ادامه می‌دهد: «من یک کارگرم؛ سختی‌های زیادی کشیده‌ام.

برای یک پدر که شغل ثابت و درآمد درستی ندارد سخت‌ترین وضعیت است.

فرزندت درک می‌کند و هیچ نمی‌گوید، من امروز فهمیدم دخترم به لپ‌تاپ نیاز دارد، اما واقعاً نمی‌توانم برایش بخرم.

من به عنوان یک پدر بزرگترین اشتباهم فرزندآوردن در این جامعه است.

توصیه‌ام به جوانان این است اگر شغل ثابتی ندارید، اگر کسی شما را حمایت نمی‌کند، ازدواج نکنید تا بچه بی‌گناه دیگری پا به این دنیا نگذارد.

من در ۲۳ سالگی ازدواج کردم، دخترِ ۱۴ ساله‌ی من افسرده شده؛ شک ندارم دخترم وضعیت زندگی‌مان را با دیگر دوستانش مقایسه می‌کند و باعث سرخوردگی‌اش می‌شود.

بزرگترین اشتباه من در تربیت کودکانم، کتک زدن آنهاست، چون کنترل اعصاب ندارم.»

پدرانمان، جوری تربیتمان کردند که خودساخته باشیم

روانشناسان نظریه‌هایی دارند که خیلی خوب است قبل از ازدواج، هر پسر یا دختری آن‌ها را مطالعه کنند.

این جمله محمدامین خراسانی ۴۹ ساله است، ادامه می‌دهد: «سخت‌ترین دوران برای یک پدر دوران بلوغ فرزندش است، چون زبان همدیگر را نمی‌فهمیم و بعضی وقت‌ها موجب دلخوری می‌شود.

می‌گویند زمانه عوض شده، اما به نظر من تغییری نکرده پدران ما، جوری ما را تربیت می‌کردند که خودساخته باشیم، اما پدران امروزی دلشان نمی‌آید فرزندانشان را زود بفرستند سرکار تا مستقل شوند.

زمانه عوض نشده ما عوض شدیم.

از تربیت فرزندانم راضی هستم.

البته زحمت اصلی بر دوش همسرم بود، چون من به اقتضای شغلم نی‌ریز نبودم و زحمت بیشتر را همسرم برای بچه‌ها متحمل شد.

خوشحال‌ترین و بهترین خاطره از فرزندانم، زمان تولدشان و قبولی دخترم در دانشگاه بود.»

انتظارم از فرزندانم خوب زندگی‌کردن است

علی مبرایی ۵۶ ساله و دارای ۳ فرزند است می‌گوید: «خدا را شکر تا به امروز که از آن‌ها راضی هستم و مشکلی نداشته‌ایم تولد و سلامتی فرزند، قشنگترین خاطره برای یک پدر و موفقیتشان بهترین خبر است.

توصیه من به پسرانی که قصد ازدواج دارند این است زمانی تصمیم به ازدواج بگیرند که از همه لحاظ خود را آماده می‌دانند، ملاکشان اقتصادی نباشد و وقتی فرزنددار شدند، شرایط تحصیل خوبی را برای فرزندان خود مهیا کنند.

یک پدر تمام تلاشش موفقیت فرزندانش است.

من ده سال است پدرم به رحمت خدا رفته.

همیشه می‌گویم کاش برگردد تا هرکاری را که خودش دوست دارد برایش انجام بدهم.»

خوب زندگی کنند

احمد یوسفی ۵۴ ساله می‌گوید: «انتظار از فرزندانم خوب زندگی‌کردن است، دنبال کار خلاف نروند و به زندگی و کار اهمیت بدهند.

من خودم یک پدرم وقتی نتوانم خواسته‌های اهل خانواده‌ام را برآورده کنم آن روز سخت‌ترین روز زندگی من است.

از فرزندانم راضی هستم، اما اگر به عقب برگردم بیشتر با آن‌ها دوست می‌شوم، چون گذشته‌ها فکر می‌کردم همین که نیاز‌های مالی‌شان را برطرف کنم کافی است، اما الان می‌فهمم آن‌ها به وجود من نیاز داشتند که کنارشان باشم.

به خاطر همین به پسرانی که در شرف ازدواج هستند توصیه می‌کنم مثل یک دوست با بچه‌هایشان رفتار کنند و بیشتر برایشان وقت بگذارند تا خاطرات خوبی برای خود و فرزندانشان رقم بزنند.

خاطره خوب من از دوران پدری، عروسی دخترم و قبولی پسرم در رشته مورد دلخواهش بود و خاطره بدم تصادف پسرم بود که دیگر امیدی به زنده‌بودنش نداشتیم و خدا او را به ما بخشید.

من خودم در ۲۹ سالگی ازدواج کردم، اما نمی‌توان الان گفت پسر یا دختر امروزی باید در این سن ازدواج کنند، به نظر من هروقت یک پسر یا یک دختر بتواند از عهده مسئولیت زندگی بر بیاید، موقع ازدواجش است.»

پدر شدن زیباست، اما پر مسئولیت

هیچگاه حاضر نیستم پدرم را به خانه سالمندان بفرستم

حامد ۳۹ ساله و شاغل است می‌گوید: «قطعاً دوست دارم پدر باشم، اما در حال حاضرمجردم وهنوز شرایط ازدواج برایم فراهم نشده و به خاطر شغلم که نی‌ریز نیست، هفته‌ای یا دو هفته‌ای یکبار به پدر و مادرم سرمی‌زنم، اما سه خواهر و برادرم، چون نزدیک هستند، بیشتر به پدر و مادرم سر می‌زنند.

هر دو آن‌ها بازنشسته هستند و حقوق بخور و نمیری دارند و الحمدا... خودشان از پس کار‌های خودشان برمی‌آیند.

ولی هیچگاه حاضر نیستم پدرم را به خانه سالمندان بفرستم.

شده که خودم پرستاریش را بکنم، می‌کنم، ولی او را به خانه سالمندان نمی‌برم.

پدر‌ها گاهی همدم هستند و گاهی در نقش سوهان روح.

بعضی وقت‌ها درخواست‌هایی دارند که از سر دلسوزی است، اما گاهی هم ممکن است نظر شخصی ما را قبول نکنند، شاید هم شرایط امروزی جامعه برایشان گنگ است و باور ندارند که می‌تواند بهتر باشد، این تعارض پیش آمده، باعث می‌شود روی اعصاب هم باشیم.

من اگر روزی پدر شوم تجربه انتخاب‌های مختلف و آزادی عمل را از فرزندم نمی‌گیرم و کار، فکر و نظر او را وابسته به تمایلات شخصی خودم نمی‌کنم.»

توقعم از فرزندانم این است که با من رفیق باشند

دلتنگی درد است، سخت است پدر باشی و مرگ پسرت را ببینی.

این را حاجی م می‌گوید: توقعم از فرزندانم این است که با من رفیق باشند، هر مشکلی دارند به من بگویند.

۴ پسر دارم حرفشان را به من نمی‌زنند، می‌گویند تو مشکل قلبی داری.

پسر کوچکم ۲۲ سالش بود که دختری را می‌خواست، اما به خاطر سخت‌گیری پدر آن دختر خودکشی کرد.

مشکل از تربیت من بود که او را قوی و مرد بار نیاوردم.

من خودم هنوز سربازی نرفته بودم ۱۷ یا ۱۸ سال بیشتر سن نداشتم که ازدواج کردم.

بار مسئولیت مادر و همسر بر دوشم بود، اما الان پسر می‌بینی ۳۵ سال سن دارد به مادرش می‌گویم چرا برایش آستین بالا نزدی می‌گوید دهانش بوی شیر می‌دهد.

بنظرم پسران باید در سن ۲۵ سالگی و دختران ۲۰ سالگی ازدواج کنند تا زودتر سر و سامان بگیرند.

سن ازدواج نباید بالا برود، چون از زندگی عقب می‌افتند.»

پدرم بهترین همدم و رفیق من است

سمیه صادق‌پور روز پدر برایش یک روز فراموش‌نشدنی است روزی که پدرش بر اثر یک مریضی سخت در بیمارستان بستری بود و روز پدر خدا عمری دوباره به او داد.

او می‌گوید: «من، خواهر و برادر‌ها همه به پدر سر می‌زنیم اگر روزی به دیدنش نرویم آن روز پدر نگران به ما زنگ می‌زند کجایید که نیامدید.

پدرم بهترین همدم و رفیق من است و هیچ‌وقت به خودم اجاره نمی‌دهم او را با کسی مقایسه کنم، چون برایم نمونه است.»

هر چه برای پدر و مادر کرده‌ایم انجام وظیفه بوده

میثم دهقان ۳۰ ساله که به تازگی پدر شده می‌گوید: «الان می‌فهمم پدرم چه سختی‌ها کشیده تا من به اینجا رسیده‌ام.

قشنگ‌ترین خاطره‌ام لحظه‌ای بود که فرزندم را برای اولین بار در آغوش گرفتم و بدترینش الان است که مریض شده و کاری از دست من برنمی‌آید.

به نظر من دوران سختی پدر زمانی است که دخترش عروس می‌شود و از خانه پدر می‌رود.

من خودم هفته‌ای دو سه بار به پدر و مادرم سر می‌زنم نه تنها من بلکه خواهران و برادران همه می‌آیند و می‌روند و دوستشان داریم تا به امروز از ما هیچ خواسته نامعقولی نداشته‌اند.

هر چه خواسته‌اند و هر چه انجام داده‌ایم، وظیفه بوده است.»

سلامتی و عاقبت بخیری فرزندان مهمترین آرزو

سلامتی و عاقبت بخیری فرزندان آرزوی پدر امین سهایی بود، می‌گوید: «۳۹ ساله و مجرد هستم.

۷ سال پیش پدرم عمرش را داد به شما! الان دیگر پیش ما نیست، اما یادش همیشه برای من زنده است همیشه این گوشه از مغازه می‌نشست و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت یک مغازه‌دار باید مردم‌دار باشد، این حرفش را هیچ‌وقت یادم نمی‌رود و همیشه به ذهنم می‌سپارم.

حیف که نیست تا ببینم چقدر مورد قبولش هستم.

حاضرم تمام زندگی ام را بدهم تا فقط یکبار دیگر ببینمش.»

پدر شدن زیباست، اما پرمسئولیت

آقای م. عباسی از فرزندش هیچ توقعی ندارد فقط شادی وخوشحالی را برایش آرزومی‌کند، می‌گوید: «نه تنها از بچه‌ام، بلکه از هیچ کس، هیچ انتظاری ندارم.

پدر شدن زیباست، اما پرمسئولیت. مهمترین سختی برای یک پدر تهیه نیار‌های اولیه، تربیت و اجتماعی کردن آن است.

پسرم ۱۵ سال بیشتر ندارد و هنوز زود است که بگویم راضی‌ام، چون هر کسی در تربیت گذشته خود صد در صد اشتباهاتی دارد، شرمنده‌ام و نمی‌توانم بگویم، اما اگر به عقب برگردم سعی می‌کنم بیشتر او را در اجتماع شرکت بدهم و هیچ وقت به او پیشنهاد ازدواج نمی‌دهم.

در جامعه فعلی با ازدواج دختر و پسر مخالفم چرا که الان از هر ۳ ازدواج یکی به جدایی ختم می‌شود، ولی توصیه می‌کنم اگر قرار بر ازدواج باشد بعد از ۴۰ سالگی و با دختری از شهر و فرهنگ خودش ازدواج کند، به او یاد می‌دهم قبل از بچه‌دار شدن اول مشکلات خودشان را حل کنند، با خانواده همسرش بیشتر رفت و آمد داشته باشد بعد بچه‌دار شوند چرا که تمام دوران فرزند داشتن خاطره است.

برای من قشنگترینش وابستگی شدیدی است که پسرم به من دارد.»

این‌ها درد دارد

علی‌اصغر داوطلب ۸۲ ساله و دارای ۶ فرزند می‌گوید: «از بچه‌هایم انتظاری ندارم، خودم تربیت کرده‌ام و الان ثمره رفتار خودم هستند، الحمدا... پسر و دخترانم خوب هستند و عروس و دامادهایم را مثل فرزندانم دوست دارم.

همه آن‌ها به من سر می‌زنند، مناسبتی باشد همه دور هم جمع می‌شوند و من با دیدن آن‌ها جوان می‌شوم.

خاطرات خوبم زیاد است، اما خاطره بدم فوت دامادم آقای مبین است که یادش هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

مهمترین سختی یک پدر وضعیت اقتصادی او است.

دیروز پدری آمده بود که پسرش سه روز مدرسه نرفته بود، می‌گفت کفش پسرم سوراخ شده بچه‌ها در مدرسه او را مسخره می‌کنند.

این‌ها درد دارد خدا هیچ پدری را شرمنده فرزندانش نکند.

در آینده همین نداری مشکل بزرگی برای آن بچه به وجود می‌آورد.

شرایط اقتصادی این روز‌ها پیش آیند خوبی برای بچه‌های امروزی نیست.

توصیه‌ام به پسران دم بخت این است که هرچه زودتر ازدواج کنند و فرزندانشان را با لقمه حلال بزرگ کنند.»

آنقدری که خودم دلم می‌خواست کنار فرزندانم نبودم

رضا علیمردانی ۳۹ ساله بزرگترین اشتباهش را انتخاب شغلش می‌داند و می‌گوید: «انتظارم از فرزندانم این است که در زندگی هدف داشته باشند و با صبوری به دنبال آن بروند تا روزی شرمنده زن و فرزندان خود نباشند.

چون این سخت‌ترین دوران پدر در زندگی است.

فرزندان من ۱۰ و ۷ ساله هستند و برایم مثل جواهر می‌مانند، هیچ‌وقت آنقدری که خودم دلم می‌خواست کنارشان نبودم و این بزرگترین اشتباه من است که شغل رانندگی را انتخاب کردم.

اگر به عقب برگردم حاضرم کارگری کنم، اما شب در کنار فرزندانم باشم و نقش بیشتری در تربیت آن‌ها داشته باشم.

برای یک پدر سخت است در دورترین نقطه از فرزندش باشد و بفهمد بچه‌اش امروز مریض بوده، آن شب بدترین شب زندگی‌اش است به پسرانی که در شرف ازدواج هستند توصیه می‌کنم در همه مراحل زندگی صبر پیشه کنند تا جایگاه خود را پیش افراد خانواده از دست ندهند و بهترین دوست فرزندان خود باشند.

من خودم ۲۷ سالم بود که ازدواج کردم ولی الان زمان مهم نیست هروقت که به بلوغ فکری و عقلی رسیدند و کار و مسکن داشتند ازدواج کنند در غیر این صورت باید از بچه و تربیت او بزنند، کار کنند تا بتوانند فقط سرپناهی داشته باشند.»

راه و چاه را به فرزندانم نشان می‌دادم

مهدیه ۲۳ ساله هفته‌ای دو الی سه بار به پدر و مادر سر می‌زند.

می‌گوید: «من، چون شاغلم کمتر وقت می‌کنم، اما دو برادر و دو خواهرم تقریباً یک روز در میان می‌روند.

پدرم بازنشسته و هنوز آنقدر مسن نیست که نیاز به رسیدگی داشته باشد؛ او همیشه برای من یک رفیق بوده، گاهی اوقات حرف‌هایی می‌زند که باعث عصبانیت من می‌شود و من هم حرف‌هایی می‌زنم، اما در کل رابطه صمیمی با هم داریم و با هم می‌رقصیم و خنده هم می‌کنیم.

متأسفانه بعضی اوقات او را با پدر دوستانم مقایسه می‌کنم البته در ذهنم هیچ‌وقت به زبان نمی‌آورم.

پدر من آنقدرمظلوم است که اصلاً یادم نمی‌آید درخواست یا توقعی ازمن داشته.

من اگر پدر بودم به جای اینکه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد برایش فراهم کنم و لوس و بی‌دست و پا تربیتش کنم به او اعتماد به نفس می‌دادم و همیشه حمایتش می‌کردم حتی اگر اشتباهی مرتکب می‌شد با حمایتی که از او می‌کردم راه و چاه را نشانش می‌دادم.»

اگر پدر بودم به فرزندم حرفه‌ای می‌آموختم

مهران ۲۱ ساله و از ازدواج فراری است، می‌گوید: «من پول جیبی‌ام را از پدرم می‌گیرم چه نیازی به ازدواج است، وقتی آه در بساط ندارم.

وگرنه همه بچه کوچک را دوست دارند و با پدر شدن مغرور می‌شوند. من و دو خواهرم همه با هم زندگی می‌کنیم.

پدرم راننده تاکسی است و نیاز به کارکردن ما ندارد، بعضی وقت‌ها او را با پدر دوستانم مقایسه می‌کنم و غبطه می‌خورم چرا ما آنقدر پولدار نیستیم؟

چرا پدر من شغل درستی را انتخاب نکرد؟

من اگر روزی پدر شوم از همان دوران کودکی به او یک حرفه‌ای را آموزش می‌دهم که در دوران جوانی و نوجوانی دستش به جیب خودش باشد.»

با پدرم فاصله سنی زیاد دارم، اما همیشه برایم رفیق بوده

زهرا عاشوری ۲۵ ساله معتقد است که پدران برای فرزندان خود کم نمی‌گذارند؛ او ادامه می‌دهد: «شکر خدا سایه پدر و مادر بر سر ماست، ۷ نفر هستیم، روزی، یکبار نباشد دو روزی یکبار به آن‌ها سر می‌زنیم و هر کسی در حد توانش رسیدگی و سعی می‌کند درخواست‌هایشان را بی‌چون و چرا اجرا کند، زیاده‌خواه نیستند بنده‌خدا‌ها سواد ندارند، حساب کتابی باشد، قبض آب و برقی باشد ما برایشان انجام می‌دهیم.

پدرم کشاورز است و شکر خدا مشکل مالی ندارد، ولی اگر خدای ناکرده روزی از کارافتاده شوند، هیچ وقت خواهران یا برادران راضی نیستند که آن‌ها به خانه سالمندان بروند؛ خودم اگرچه با پدرم فاصله سنی زیاد دارم، اما همیشه برایم رفیق بوده، بیشتر مواقع او را با پدر دیگر دوستانم مقایسه می‌کنم و می‌بینم در حد توانش برایمان کار کرده و کم نگذاشته است.

من اگر پدر بودم به فرزندانم یاد می‌دادم که شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر را در زندگی پیشه کنند و بیشتر به همان یک فرزندشان برسند.»

عکس: سعیده صحراگرد 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها