یک فنجان شعر
رها
میان هالهای در امتداد بودنت...
خنک
به پاس چشمهای پنجره...
غزلسرای کوچهای کشیده دست...
سوار بر خیال خستهای نمور...
نشستهام کنار فعلهای رفتنی.
کنار درد
و با خودم
و با تمام شعرهام
که گفتم و نخواندهای
به ماندنم امید میدهم
که «آمدن» به «شد» رسیدنیست
تو
تو در کجای این جهان نشستهای؟
نظر شما