مادرم دیپلمش را که گرفت از گیلان رفت تهران.
دهه پنجاه.
دانشجو بود و در یک آموزشگاه کنکور گرامر انگلیسی و ریاضی درس میداد برای تأمین مخارجش.
از آن سال تا روزی که مادربزرگ شد، در مؤسسات مالی، دانشگاه و وزارتخانه کار کرد.
بیست سال بعد در دهه هفتاد، من را برده بود شلوار جین بخرم. صاحب مغازه مرد جوانی بود.
یادم نیست سؤال مادرم در مورد جنس پارچهی جین چه بود که فروشنده مارک داخل آستر را گرفت طرف من و با نیشخند گفت: «این رو برای مادرتون بخونید که مطمئن بشند جنسهای ما مستقیم از ماوی ترکیه میاد».
خشکم زده بود.
گفتم: من برای ایشون بخونم؟
مادرم نگاهش میکرد.
با صدای بسیار آرامی که مخصوص وقتهای بسیار عصبانی شدنش بود گفت: «پسر جان، روزی که من بلد شدم انگلیسی بخوانم شما دنیا نیامده بودی.
کاش یاد بگیری که هر زن سادهی بدون آرایش میانسالی دیدی، پیشفرض نداشته باشی بیسواد و پرت است؛ آنقدر که از پس خواندن مارک تقلبی روی آستر شلوار جین بچهاش برنیاید».
کیف کردم از این جواب...