تعداد بازدید: ۲۸۰
کد خبر: ۱۹۱۱۸
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۱ - 2024 12 January
author
روزنامه نگار: امین رجبی

این روز‌ها که مردم از مشکلات عدیده‌ی عجیبی در رنجند، هر جا می‌نشینی و با دیگری هم‌صحبت می‌شوی، سیل انتقاد را به مسئولان روا می‌دارند و مشکل اصلی را کارنابلدی آن‌ها می‌دانند. کاری هم به جناح‌های اصولگرا و اصلاح‌طلب و چپ و راست ندارند. برای آن‌ها این مفاهیم و دسته‌بندی‌ها دیگر معنایی ندارد.

وقتی غمِ نان در میان است، مردم دچار «کوررنگی سیاسی» می‌شوند و رنگ‌های گونه‌گونِ جناح‌های سیاسی را یک رنگ می‌بینند و تفاوتی حس نمی‌کنند و همه را به یک میزان باعث و بانی مشکلات می‌دانند و به یک بی‌حسی و رخوت سیاسی دچار می‌شوند.

در این حالت همان جمله مصداق می‌یابد که یا با ما مردم هستید یا در مقابل ما.

این‌ها مسئولان و سیاست‌پیشگان را در جبهه مقابل می‌بینند و حتی دلسوزترینِ آن‌ها را هم نمی‌پذیرند و اعتماد نمی‌کنند. منصفانه اگر قضاوت کنیم این گناهِ مردم نیست که از خودِ سیاست‌مداران و مسئولان است که مردم را به مقابله‌ی مدنیِ نرم با خود کشانده‌اند.

این البته موضوع اصلی نوشتار نیست که سخن را هدفی دیگر است.

همانطور که پیش از این آمد مردم در مواجهه با مشکلاتِ گریبانگیرِ زندگی خود، مسئولان را و جناح‌های سیاسی را مقصر می‌دانند. در این تصور، فرض بر این است که دیگر اصلاح بی‌معناست و این دولت و آن دولت ندارد. همه سر و ته یک کرباسند. چه این که هر سال و هر ماه که می‌گذرد، بر سنگینی و حجم مشکلات مردم افزوده می‌شود. یعنی «علت» را مسئولان می‌دانند.

در کارنابلدی برخی مسئولان (نه همه آنها)، شکی نیست. برخی مدیران با تصمیمات نادرست و بحران‌آفرین، مشکلاتِ زیادی برای مردم و جامعه می‌آفرینند.

اما با این وجود، کم‌کفایتیِ مسئولان و ضعف‌های مدیریتی آنان، علت اصلی نیست و این‌ها خود معلول علت‌های دیگرند.

به عقیده نگارنده، برای پیشرفت عمیق و ماندگار هر جامعه، جمعِ دو پیش‌شرط ضرورت دارد: ۱- آگاهی ۲- اراده‌ی تغییر

یعنی برای تغییر و پیشرفتِ پایدار هر کشور، مردمانِ آن باید همزمان به «آگاهی» و «اراده» برسند.

تا پیش از این عقیده بر این بود که «آگاهی» پیش‌شرط توسعه است. اما جامعه‌ی «آگاه»، ولی دچار «رخوت» نمی‌تواند عاملِ اصلاح و توسعه باشد. حکایتِ چنین جامعه‌ای به بیماری می‌ماند که دوای درد را می‌شناسد، اما از زیر لحافِ بی‌ارادگی و سستی بیرون نمی‌آید تا دوا را بر گلوی خویش بریزد و درد را درمان کند.

از طرفی اراده‌ی ناآگاهانه نیز راه به بیراهه می‌برد و چنان می‌کند که گروه‌های تکفیری و تندرو و تروریست می‌کنند. آن‌ها اراده‌های سخت و خشن دارند و حاضرند برای هدف خود جان دهند و خود را با جلیقه‌های انتحاری منفجر کنند تا به هدف برسند. اما این اراده، کور و کر است و راه به جایی نمی‌برد.

پس باید این دو بالِ تغییر یعنی آگاهی و اراده با هم باشند تا پرواز میسر شود.

اگر بخواهیم بر خود نیشتر زنیم باید با شرمساری اعتراف کنیم که در تاریخِ پربارِ کشور ما، هم توده‌های مردم ناآگاه بوده‌اند و هم نخبگانِ آگاه، بی‌اراده. مردم صلاحِ خویش نمی‌دانسته‌اند و نخبگان که می‌دانستند، اراده برخاستن نداشتند.

معدود نخبگانِ مصمم و بااراده نیز پس از مبارزه‌ای فرسایشی با جامعه و زمانه‌ی خود، توان از کف داده و منزوی شده و توسط جهالت توده‌ها یا استبدادِ حاکمان بلعیده شد‌ه‌اند.

نامِ این معدود نخبگان در تاریخ درخشان است و ما با تحسین و البته افسوس از آن‌ها یاد می‌کنیم. بزرگانی، چون خواجه نظام‌الملک، قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، مصدق، و طالقانی.

این دو مؤلفه یعنی «آگاهی» و «اراده»، هرجا جمع بوده کن‌فیکون کرده و جامعه را از زیر خروار‌ها آوار بیرون کشیده و سربلند ساخته. نمونه روشنِ آن آلمان و ژاپن است که هر دو کشور در جنگ جهانی دوم به خاک رسیدند و اکنون بر افلاکند. مردمان و نخبگان این دو کشور زبانزدند که فرهنگِ کار آن‌ها دیوانه کننده است و آنقدر نظم و انضباط و سختکوشی دارند، که ما را یارای، چون آنان بودن نیست.

نمونه دیگر گاندی و جامعه هند است. وقتی گاندی با آگاهی و اراده برخاست، جامعه هند پشت او را خالی نکرد. همراه او و پا به پایش رفتند و هند را از استعمار پرحیله نجات دادند.

ما برای تغییر حتی در خانواده خود هم به آگاهی و اراده نیاز داریم.

وقتی «آگاه» می‌شویم که آب به پی ساختمان افتاده و هر لحظه ممکن است دیوار‌ها بر ما آوار شود، و «می‌دانیم» که چاره آن بستن راهِ آب است، اگر «اراده» نکنیم و سر از زیرِ لحافِ «عافیت‌طلبی» و «بی‌ارادگی» بیرون نیاوریم، باید فاتحه خود و خانواده را بخوانیم. حالا هرچه به زمین و زمان ناسزا بگوییم و این و آن را مقصر بدانیم، نمی‌توانیم جلو تخریب خانه را بگیریم.

سخت‌ترین کارِ مسئول و مدیرِ نالایق حتی در یک روستا یا شهر کوچک، این است که بخواهد بر مردمانی آگاه و با اراده مدیریت کند. چه این که در چنین جامعه‌ای مدیر نالایق امکان رسیدن به پشت میز‌های مدیریتی را نمی‌یابد.

مردمانی که به آگاهی و اراده رسیده‌اند در روندی آرام و متعادل جامعه را با اصلاحِ تدریجی و کم‌هزینه همراه می‌کنند بطوری که مدیران نالایق، چون برف در برابر خورشید آب می‌شوند.

چنین باد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها