این داستان و مرور آن از اینجا اهمیت دارد که این روزها برخی کارشناسان زنگِ خطرِ کمبود پزشک در ایران را به صدا درآوردهاند. کمبودی که در پی مهاجرت بسیاری از متخصصان پزشکی به خارج از کشور و همچنین عدم تمایل به ادامهتحصیل در برخی تخصصهای پزشکی در شرف وقوع است. برای رفع این مشکل دوباره زمزمه بهکارگیری پزشکانِ دیگر کشورها به گوش میرسد.
این تجربه البته به سالهای پیش از انقلاب و دهه ۴۰ خورشیدی بر میگردد که پزشکانی از هند، پاکستان، بنگلادش و فیلیپین را برای جبران شدید کمبود کادر درمان به کشور وارد کردند و به این وسیله تا حدودی آن را سر و سامان دادند.
در این نوشتار نگاهی داریم به پیشینه پزشکی در ایران باستان، استخدام پزشکان دیگر کشورها در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی، و همچنین خاطراتی خواندنی از حضور پزشکان هندی در نیریز به قلم جناب آقای سیدضیاءاله طغرایی معاون وقت شبکه بهداشت و درمان نیریز.
سرآغاز پزشکی ایران
تاریخچه پزشکی در ایران از دورهای آغاز میشود که پارتها در نخستین زادگاه خود یعنی نزدیکی خوارزم زندگی میکردند.
نخستین پزشک آریایی تریتا یا «سریتا» نامیده شده که از جهت شخصیت پزشکی، مانند اسکلپیوس برای یونانیان و آسکولاپیوس برای رومیان است. نوشتارهای زبان پهلوی نشان میدهد که «تریتا» در جراحی دست داشته و از خواص دارویی گیاهان مختلف آگاه بوده و به ویژه خود عصاره آنها را تهیه میکرده.
در یسنای ۹، بند ۱۰ آمدهاست: «سومین ناموری که گیاه هئوما را فشرد و عصاره آن را مهیا ساخت، تریتا از خاندان سام بود؛ همان که دارای دو پورِ دلیر، یکی ارواخشیه و دیگری گرشاسب شد».
نام این پزشک، نه تنها در تاریخ پزشکی ایران به جامانده، بلکه در هندوستان نیز به عنوان نخستین پزشک آریایی شناخته شده و این نشان میدهد که وی هنگامی زندگی میکرده که آریائیان هند و ایران از هم جدا نبودهاند.
بقراط ظاهراً نخستین کسی بود که تاریخ طب را به صورت منظم و مدون ارائه کرد و آن را از سحر و جادو جدا ساخت. (۴۶۰–۳۵۵ پیش از میلاد مسیح). پس از وی جالینوس (سال ۱۹۹–۱۲۹ میلادی) مدرسه جدیدی برای تشریح بنا کرد و آثارش برای مدت بیش از هزار سال، اساس عقاید طبیعیدانان قرار گرفت. طب مزاجی در واقع، اساس روش درمانی بقراط و جالینوس بود.
نجمآبادی، اما در کتاب تاریخ طب در ایران، ضمن اشاره به این مطلب مینویسد: «مکتب طبی زرتشت خیلی پیشتر از مکاتب طبی یونان، در عالم وجود داشتهاست».
سیریل الگود نویسنده کتاب تاریخ پزشکی ایران در صفحه ۳۶ عنوان کردهاست: «تا آنجا که از اطلاعات بهدست آمده معلوم میشود، در ایران قدیم وضعیت طب پیشرفتهتر از آشور بود. حتی به جرئت میتوان پا را فراتر نهاد و گفت که ایرانیان اصول آن چیزی را که طب یونانی نامیده شده به یونانیان آموزش دادهاند. حتی خود یونانیها هم فرضیه طبایع چهارگانه خود را یک فرضیه بیگانه میشناختند و به رسم آن زمان، آن را ایرانی میپنداشتند.»
در قرن چهارم میلادی مردم و حتی طبیبان کمکم روشهای بقراط و جالینوس را رها کردند و برای درمان بیماریها به معالجه از راه سحر و طلسم رو آوردند و سالهای متمادی، روش بقراط و جالینوس به فراموشی نهاده شد.
در جنگهای ایران و یونان بود که آثار طبی بقراط و دیگر طبیبان یونانی، به دست ایرانیان افتاد و ایرانیان از آن بهره جستند. در واقع در مدرسه جندیشاپور با ترجمه آثار مهم نویسندگان یونانی، به کمک دانشمندان ایرانی طب یونان دوباره شکوفا شد. بعد از اسلام نیز با شکوفایی ترجمه کتب طبی یونان، دانشمندان مسلمان بزرگی از جمله محمد بن زکریای رازی و ابن سینا ظهور کردند. در آن زمان در اروپا بیمارستانهای کمی وجود داشت و شیوه درمانی علمی چندان مرسوم نبود؛ در حالی که در جوامع مسلمانان بیمارستانهایی مجهز به بخشهای مختلف با تخصصهای گوناگون وجود داشت.
همچنین آوردهاند که بیمارستانها دارای کتابخانه، سالن تدریس و داروخانه بهطور مجزا بودهاست.
در دوران رنسانس، کتابهای دانشمندان مسلمان به زبانهای اروپایی ترجمه شد. گفته میشود که در زمینه طب، پس از انجیل کتاب قانون در طب ابن سینا متداولترین کتاب در اروپا شد و طب ابن سینا برای مدتها در اروپا تدریس میشد. در این دوران بود که مسلمانان دچار جنگهای داخلی و حکمفرمایی حکام ناشایست و سیاستهای استعماری دولتهای اروپایی شدند و به تدریج از علوم دور ماندند.
پزشکی مدرن در ایران
نخستین مرکز نوین آموزش پزشکی در سال ۱۲۳۰ خورشیدی با تلاش میرزا تقی خان امیرکبیر بهعنوان بخشی از مدرسه دارالفنون پایهگذاری شد. یاکوب ادوارد پولاک اتریشی بهعنوان آموزگار حکمت و طب و جراحی و نیز «فوکتی» ایتالیایی بهعنوان آموزگار علوم طبیعی و داروسازی در دارالفنون استخدام شدند.
«پولاک» به تدریج فارسی آموخت و با کمک نخستین شاگردانش به نگارش کتابهای پزشکی به زبان فارسی و نیز معادلیابی دقیق واژگان پزشکی فرانسوی پرداخت که جزو نخستین کتابهای مدرن پزشکی فارسی بهشمار میآید.
نخستین کسی که در ایران درجه دکتری گرفت خلیل خان ثقفی (اعلمالدوله) است که در ۱۳۰۵ خورشیدی فارغالتحصیل شد.
در هفتادمین سالگرد تأسیس دارالفنون، رشتههای طب و داروسازی آن جدا شد و با عنوان «مدرسه طب و داروسازی» به فعالیت ادامه داد. این مدرسه تا سال ۱۳۰۳ در همان دارالفنون دایر بود که در این سال به یکی از حیاطهای عمارت مسعودیه منتقل شد. در سال ۱۳۱۳ با تصویب قانون تأسیس دانشگاه، مدرسه طب و داروسازی به یکی از دانشکدههای این دانشگاه تبدیل شد. سالن تشریح نخستین بخش از محوطه اصلی بود که شروع به کار کرد. در سال ۱۳۱۸ پروفسور شارل ابرلن از آسیبشناسان به نام دنیا به ریاست دانشکده پزشکی درآمد. پس از وی امیراعلم و سپس جواد آشتیانی این ریاست را بر عهده داشتند. در سال ۱۳۱۳ شرط تکمیل دوره طب طی کردن پنج سال تحصیل بود که در سال ۱۳۱۵ به ۶ سال افزایش یافت و در ۳۷-۱۳۳۶ با یک سال کارورزی به ۷ سال رسید که تا امروز بدون تغییر ماندهاست. از سال ۱۳۳۵ دانشکدههای دندانپزشکی و داروسازی مستقل شدند. در ۱۳۴۰ برای دانشکده، چهار رشته پزشکی، جراحی، بیماریهای زنان و مامایی تعیین شد. در سالهای بعد دانشکدهها و مراکز آموزشی دیگری در شهرهای دیگر ایران تأسیس شدند.
بحران کمبود پزشک
به نوشته پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کمبود و نبود پزشک متخصص در دوران پهلوی دوم، بهداشت و سلامت مردم را با مخاطره روبرو کرده بود.
آنتونی پارسونز، سفیر سابق انگلستان در ایران در بخشی از خاطرات خود در مورد اوضاع نامطلوب بهداشتی و کمبود پزشک در آن دوره میگوید: «در این تاریخ (حوالی سال ۱۳۴۵) ایران فقط یازده هزار پزشک داشت، درحالیکه به چهل تا پنجاه هزار پزشک نیاز بود. از مجموع یازده هزار پزشک نیز، حداقل نصف آنها در تهران کار میکردند، چرا که از طریق کار خصوصی میتوانستند جیبهایشان را پر کنند.» به گفته سفیر وقت انگلیس، «تعداد پرستاران و کادر تعلیمیافته برای خدمات درمانی هم کم بود و برنامه تعلیم کادر پرستاری و خدمات پزشکی نتایج آنی به همراه نداشت.»
روزنامه کیهان در گزارشی به تاریخ ۶ فروردین ۱۳۴۰ با اشاره به مشکلات بهداشت و سلامت در یکی از نقاط ایران نوشت: «در این قریه مخروبه سلمانیها در ضمن این که دکان سلمانی دارند، دندانپزشک و حتی معالج امراض نزله، سردرد، کمر درد، چشم درد و ... و هر نوع زخم دست و پا هستند و البته جایی که عطارهایش داروساز باشند از سلمانیهای آن نباید انتظار طبابت همگانی نداشت.»
در آن دوره، دولت برای رفع این کمبود دست به استخدام پزشکان خارجی از هند، پاکستان، بنگلادش و فیلیپین شد. پزشکانی که بعضاً دوره پزشکیشان را در چهار سال طی کرده بودند.
سینتیا هلمز همسر سفیر امریکا در تهران در خاطرات خود میگوید: «چیزی که در همه جا نیازمند آن بودند، افراد متخصص حرفهای بود. طبیب، پرستار و دندانپزشک. دکترهای هندی و پاکستانی و فیلیپینی را وارد کرده بودند، اما پیش از آنکه از خدمات آنان در درمانگاه یا بیمارستان استفاده شود میبایست زبان یاد بگیرند».
به گزارش سایت دیدهبان ایران، در صفحه اول روزنامه ۲۰ صفحهای اطلاعات دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۵۳ یک خبر جلب توجه میکند: ایران ۴۲۰۰ پزشک، مهندس و متخصص هندی را استخدام میکند. به صفحه چهارم روزنامه سری میزنیم تا ببینیم ماجرا از چه قرار است. در آنجا میخوانیم:
۴۶۰۰ پزشک، پرستار، مهندس معدن و متخصص فنی از کشورهای هندوستان و فیلیپین استخدام شدند. این خبر را صبح امروز امیر قاسم معینی وزیر کار و امور اجتماعی در یک کنفرانس مطبوعاتی که با شرکت فرانسیس بلانشار مدیر کل سازمان بین المللی کار تشکیل شد اعلام کرد.
وزیر کار در ابتدای سخنان خود به نیازهای بازار کار ایران و نتایج کار هیئتهای اعزامی به کشورهای آسیایی اشاره کرد و اینکه بر اساس بررسیهایی که انجام شده است تاکنون یک پروتکل با دولت هندوستان و یک تفاهم نامه و اعلامیه مشترک با دولت فیلیپین منعقد گردیده است و موافقت کلی و اصولی مقامات وزارت کار کره جنوبی برای اعزام افراد متخصص به ایران تحصیل گردیده است.
بهعلاوه بهغیر از این کشورها، مذاکرات لازم با کشورهای انگلستان، فرانسه، آلمان فدرال و ایالات متحده آمریکا برای تأمین قسمتی از تخصصها و مهارتهای مورد نیاز بازار کار ایران جلب گردیده است.
وزیر کار سپس اشاره کرد: هندوستان از نظر تأمین عدهای از پزشکان مورد نیاز و مهندسان رشتههای مختلف و تکنسینهای معدن بازار کار مناسبی در اختیار دارد. فیلیپین هم از نظر پرستار و تکنسینهای ساختمانی نیروی انسانی ماهری در اختیار دارد.
با این کار تعداد زیادی پزشک به کشور وارد و بویژه در شهرهای کوچک و روستاها به کار مشغول شدند.
دکتر علیرضا مرندی، رئیس فرهنگستان علوم پزشکی ایران در مصاحبه با خبرگزاری فارس گفته: [در دوران ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی]۱۲ تا ۱۴ هزار پزشک داشتیم. عمده پزشکان ما پاکستانی، هندی و بنگلادشی بودند و اصلاً زبان فارسی نمیدانستند و تازه پزشک هم نبودند؛ بلکه لیسانس پزشکی داشتند و دوره انترنی را نگذرانده بودند. البته تعدادی از آنها متخصص بودند و در مجموع اینها اوضاع درمان کشور را اداره میکردند.
این طبیبان خارجی چگونه به ایران میآمدند؟ اغلبشان به دعوت دولت ایران آمده بودند. این روایت یک پزشک هندی مشهور به «دکتر شوکت» در اوایل دهه ۵۰ است: «هیأتی از وزرات بهداری ایران به کشمیر هند آمده بودند. در روزنامه آگهی جذب پزشک زده بودند و من هم ساعت ۷ صبح رفتم و امتحان دادم. پزشکان زیادی برای امتحان آمده بودند. هم پزشک عمومی بود و هم متخصص. من با معدل ۱۷ نفر اول شدم و اینگونه شد که ما کار خود را در هندوستان ترک کردیم و به ایران آمدیم.
ما با استقبال مسئولان بهداری وارد ایران شدیم. شب را در پانسیون وزارت بهداری خوابیدیم و ما را تقسیم کردند و من افتادم کهگیلویه و بویراحمد... در راه یاسوج از اردکان گذشتم که از اردکان به بعد جادهاش خاکی بود.
روز شنبه به ملاقات مدیرکل رفتیم. به ما گفت باید بروید لوداب... ما راه افتادیم و ساعت ۱۰ شب به لوداب رسیدیم. ما را به پاسگاه بردند. رئیس پاسگاه یک اصفهانی بود که با هم دوست شدیم و به من شام، برنج و لوبیا دادند.
زمستان بود. من به بهداری رفتم و صبح که بلند شدم، هوا سرد بود و آب هم نبود. من به رودخانه رفتم و وقتی مسواک زدم مردم به من میگفتند چهکار میکنی؟ بالاخره از آن روز کار من در بهداری لوداب شروع شد.»
پزشکان هندی در نیریز
نیریز هم از این طرح بینصیب نماند و تعدادی پزشک هندی از سالهای قبل از انقلاب در نیریز مشغول به کار شدند.
سیدضیاءاله طغرایی معاون منابع انسانی بهداری سابق و شبکه بهداشت و درمان کنونی نیریز در نوشتاری آورده است:
در سالهای دهه چهل و از حدود سال ۱۳۴۷ دولت وقت پزشکان هندی، پاکستانی، بنگلادشی و فیلیپینی را برای جبران کمبود پزشک استخدام کرد.
به یاد دارم که در دهه ۳۰ مقاطع تحصیلی در مدارس نیریز تا کلاس نهم بیشتر نبود و جوانها نمیتوانستند به تحصیل ادامه دهند.
به همین دلیل کسانی که توان مالی داشتند به مرکز استان میرفتند و دیپلم میگرفتند. با سختگیریهایی که در پذیرش دانشجو میشد، قبولی در دانشگاه خیلی سخت بود بخصوص در رشته پزشکی.
به همین دلیل تعدادی از محصلین به دانشسرای مقدماتی میرفتند و بعد از فارغالتحصیلی، در مدارس معلم میشدند.
بعدها در دهه ۴۰ بود که در شهرستانها تا مقطع دبیرستان راهاندازی شد و همینجا دیپلم میگرفتند.
در سال ۱۳۴۹ که خود من دیپلم گرفتم، تعداد محصلین رشته طبیعی (تجربی) ۲۳ نفر بود که در دبیرستان احمد تحصیل میکردیم. تعداد ۱۸ نفر هم در رشته ریاضی در دبیرستان شعله درس میخواندند. از این تعداد به ندرت کسی میتوانست در رشته پزشکی قبول شود.
در دهه ۱۳۵۰ با گسترش مراکز بهداشتی درمانی (درمانگاه) در روستاها، دولت با کمبود پزشک مواجه بود که برای تأمین آن از کشورهای دیگر مثل هندوستان، پاکستان یا فیلیپین تعدادی پزشک پذیرش کرد.
عکسی که ارائه میکنم مربوط به سال ۱۳۵۰ است. ۴ نفر از افراد حاضر در عکس سهم نیریز بودند. این عکس را در سال ۱۳۵۸ یکی از پزشکان هندی که نیریز را ترک کرد به عنوان یادبود به من داد.
اگر حافظهام درست یاری کند پزشکان غیر ایرانی عبارت بودند از: دکتر حسینی مسلمان اهل سنت و دکتر پریم راج که هر دو در بهداری (درمانگاه شهید فقیهی) کار میکردند، دکتر محفوظالرحمان در درمانگاه خواجه جمالی، دکتر گریجا در درمانگاه مشکان، دکتر مهان رائو در درمانگاه نصیرآباد، دکتر پاکستانی در درمانگاه رود خور، دکتر گوپتا در درمانگاه قطرویه، دکتر شمیم الحق پاکستانی در درمانگاه آبادهطشک، و دکتر کریشینای هندی در درمانگاه شیر و خورشید سرخ (هلالاحمر).
در دهه چهل تا سال ۱۳۵۰ تنها وسیله نقلیه بهداری یک جیپ معروف به جیپ انجمنی بود که در اختیار رئیس بهداری آن زمان دکتر لشکری بود و جهت سرکشی به درمانگاهها استفاده میکرد؛ بنابراین پزشکان برای عزیمت به محل خدمت بایستی از وسیله عمومی روستا که آن زمان جیپ یا لندرور بود استفاده میکردند.
یادم هست که دکتر مهان رائو پزشک درمانگاه نصیرآباد یک روز جهت خرید به شهر مراجعه کرده بود و من او را در بهداری دیدم. گفت: آقای طغرایی! من خود شد خر! سؤال کردم: چرا؟ گفت: من از روستا پیاده آمدم شهر خرید کردم مثل خر کول کرد برد روستا؟!
آن زمان امتیازاتی برای پزشکان متأهل در نظر گرفته میشد و پزشکان متأهل در شهر و یا روستاهای نزدیک مثل نصیرآباد کار میکردند و از پزشکان متخصص بیشتر در مراکز استانها و بیمارستان استفاده میشد.
تعداد معدودی از این پزشکان که نام بردم تا سالهای ۱۳۶۹ و ۷۰ و ۷۱ در ایران بودند. در سال ۱۳۶۵ که بیمارستان شهدا افتتاح شد، یک پزشک جراح عمومی به نام دکتر آوستی و یک دکتر بیهوشی به نام دکتر کرالی در بیمارستان شهدا مشغول به کار شدند. کسانی که به یاد دارند تأیید میکنند که دکتر آوستی پزشکی حاذق بود که خدمات شایانی در نیریز انجام داد.
خود من با تعدادی از این پزشکان رفت و آمد خانوادگی داشتم و عکسهای زیادی از آن دوران دارم. باید این را هم یادآوری کنم که این پزشکان وسیله نقلیه شخصی نداشتند و به همین دلیل به ماشین بیام دبلیویی (BMW) که سال ۱۳۵۴ خریدم اکثراً با این دوستان پزشک بویژه دکتر پریم راج به تفریح و مسافرت میرفتیم.
در دهه چهل کلیه خدمات دندان توسط دندانسازان تجربی انجام میگرفت. در سال ۱۳۴۷ دندانپزشکی به نام دکتر شیربادشا که البته تکنسین دندانپزشکی بود در درمانگاه بهداری مشغول به کار شد. بعد از ظهرها هم در مطب خصوصی خود در محل کنونی عکاسی آقای سامانی طبابت میکرد. بعدها آقای دکتر سیروس زارع در بهداری مشغول به کار شد و دکتر شیربادشاه از نیریز رفت.
فرهنگ زندگی این پزشکان هم در نوع خود جالب بود. یک روز که مرحوم پدرم برای شکار رفته بود، به همراه دکتر حسینی به آنجا رفتیم. دکتر با دیدن قوچ کوهی که شکار شده بود بسیار ناراحت شد و به من گفت: چرا این حیوان را با اسلحه بی جان کردید؟ شما گناه کردید.
من هم مجبور شدم در این رابطه توضیح دهم که در ایران در فصلهایی از سال با مجوز رسمی از حفاظت محیطزیست، شکار کبک و بز کوهی اشکال ندارد.
در سال ۱۳۵۶ که ازدواج کردم در منازل سازمانی مربوط به فرمانداری بالاتر از بیمارستان قدیم با آقای دکتر پریم راج همسایه شدیم و با خانواده رفت و آمد داشتیم و در مراسم جشن تولد و اعیاد مخصوص به خودشان شرکت میکردیم. همسر ایشان در مورد روزه گرفتن توضیحاتی میداد و میگفت که ما ماهی یک بار در روز پنجشنبه به مدت ۲۴ ساعت روزه میگیریم. در این مدت از خوردن و آشامیدن خودداری میکنیم. حتی مطالعه کتاب بجز کتاب مذهبی ممنوع است. این برنامه را در زمستان هر هفته و در تابستان که هوا گرم است ماهی یک بار انجام میدادند.
آنها غروب هر روز در مقابل مجسمهای که در اتاق داشتند زانو میزدند و دعا میخواندند.
در شبنشینیها با دکتر پریم راج وقتی برای آنها انار میآوردیم یک انار را به چهار قسمت تقسیم میکرد و دو قسمت را به همسر و دو قسمت را برای خود بر میداشت. آنها انار را دانه دانه همانند تخمه میخوردند و در این چند ساعتی که آنجا بودند مشغول خوردن انار میشدند و از شیوه انار خوردن ما ایرانیها تعجب میکردند که یک مرتبه یک یا دو انار یکجا میخوردیم.
آنها زمانی که به مرخصی میرفتند از ایران وسایلی مثل لباسشویی، تشک اسنفجی، ظروف ملامین، و حصیر پلاستیکی با خود به هندوستان میبردند و میگفتند آنجا ظروف ملامینی و تشک و حصیر پلاستیکی به علت نبود مواد نفتی خیلی با ارزش است.
یادم هست دکتر گریشنا که در شیر و خورشید (هلال احمر) کار میکرد یک ژیان سرمهای از آقای معماری خریده بود.
در سال ۱۳۵۶ بنده با داشتن مبلغ ۷۰ هزار تومان میخواستم خانه بسازم. دکتر پریم راج که تصمیم به ترک ایران داشت به من گفت این مبلغ را نگه دار تا با هم به اتفاق خانواده به هندوستان برویم. من با این مبلغ یک درمانگاه اجاره میکنم و ماهیانه مبلغ ۳۰۰ تومان به شما میدهم و شما میتوانید با خانم به دانشگاه بروید و تحصیل کنید. حتی برای شما پرستار جهت پرستاری فرزندتان استخدام میکنم.
به هرحال در سال ۱۳۵۸ ایشان ایران را ترک کرد و به هندوستان رفت. در سال ۱۳۵۹ نامهای از ایشان دریافت کردم که خواندن آن خالی از لطف نیست. در این نامه از کارمندان بهداری که در آن زمان با هم همکار بودهاند یاد شده. یک کارت تبریک هم از دکتر محفوظ الرحمان دارم که ایشان هم به عنوان یادبود برایم ارسال کرده.