نه تکرار میشود نه تکراری! نه خسته میشود، نه شکایتی دارد، ناراحت میشود، اما به دل نمیگیرد.
او یک مادر است.
همه میگویند مادر من خوب است، یعنی همه مادرها خوبند، همه مادرها یک آرزو دارند، خوشبختی فرزندانشان و همه فرزندان یک آرزو دارند، سلامتی مادرشان.
با او نبودن برایم یک حسرت شده
مریم. ک ۶۸ ساله چهار فرزند دارد، سه پسر و یک دختر، میگوید: «انتظاری از بچههایم ندارم، همینکه به من سر میزنند برایم یک دنیا ارزش دارد.
یک مادر ممکن است در تربیت و بزرگکردن فرزندش هزار اشتباه کند، اما در آن لحظه به خوشبختی و سلامتی فرزندش فکر میکند.
من خودم ۸ سال است مادرم به رحمت خدا رفته، یک لحظه هم به خانه سالمندان فکر نکردم.
هر روز حسرت میخورم چرا وقتی زنده بود بیشتر وقتم را با او نگذراندم، چرا روزهایی که نتوانستم به منزلش بروم، او را به منزل خودم نیاوردم.
من اگر مادرم زنده بود، او را به خانه خودم میآوردم و یک لحظه او را تنها نمیگذاشتم.»
خانم ف. خ. معلم است، میگوید: «حدوداً یکسالی میشود مادرم به رحمت خدا رفته، هر روز آرزو میکنم کاش زنده بود، ساعتها کنارش مینشستم و با محبت نگاهش میکردم.
شش دانگِ چشم و گوشم را میدادم به خلوت دو نفرهمان. کافی بود از من خواستهای داشته باشد با سر برایش انجام میدادم. خدا نکند مادر یا فرزندی برای هم سوهان روح باشند.
من و مادرم همدم و رفیق هم بودیم.
ولی باز هم همیشه «ای کاشها» میمانند. کاش بیشتر برایش فرزندی کرده بودم.
گاهی از سر بچگی، از فرطِ نپختگی او را با مادران دیگر مقایسه کردم.
مطمئن هستم بهترین و مهربانترین مادر دنیا را داشتم. او هرگز زیادهخواه نبود، قلب مادر مثل ظرف لبریز شده از محبت.
من اگر روزی مادر شوم فراموش نمیکنم ویژگیهای ناب مادرم را و آنها را در مادریکردن برای فرزندم به کار میبرم.»
یک مادر اول باید رفیق فرزند باشد
خانم است و میلی به معرفی خود ندارد.
۳۶ سال سن دارد، میگوید: «شاید دلیل ازدواج نکردنم مادرم باشد.
سه خواهر وچهار برادر هستیم.
دو خواهر و سه برادرم ازدواج کردند؛ رفت و آمدشان خیلی کم است اصلاً هفتهها میشود که به مادر سر نمیزنند با اینکه مادر مریض است و میدانند من یک شیفت سرکارم.
اما همین نیامدن آنها باعث وابستگی و دلبستگی من و مادرم شده.
او همدم من است و من میدانم خیلی زحمت کشیده، او به خاطر ما، معلمی را رها کرد تا مادر خوبی برای ما باشد.
من همیشه با عشق برای مادرم هرکاری بخواهد انجام میدهم و این خدمت را کوچکترین وظیفه خودم میدانم.
هرچند او رعایت حال من را میکند وهیچوقت از من چیزی نمیخواهد وتوقعی ندارد.»
او که خودش شاغل است و در دفتر بیمه کار میکند، میگوید: «من اگر مادر بودم، مثل هر مادری سعی میکردم برای فرزندم سنگ تمام بگذارم.
ولی زیادهروی نمیکردم.
عادتهای بد، نه گفتن به او، خرجهای بیجا، جشن تولدهای آنچنانی و... اصلاً انجام نمیدادم سعی میکردم اول رفیقش باشم و بعد مادر، تربیت درست و آیندهنگری مالی داشته باشم و او را بیمه مستمری میکردم.»
بیمادری؛ همیشه یک گوشه از قلبت درد میکند
زهرا شفاعت ۲۴ سال در حسرت مادر است، میگوید: «در مسافرت و بر اثر تصادف مادرم را از دست دادم.
درد بیمادری بد دردی است، همیشه یک گوشه از قلبت درد میکند، کمبودی در زندگی داری که هیچچیز جای آن را نمیگیرد.
وقتی اطرافیان را میبینم که مادر دارند. افسوس میخورم و میگویم کاش من هم مادر داشتم، مادر بهترین همدم و رفیق دختر است.
من خودم الان یک مادرم. سختی من موقع زایمان بود.
خیلی به مادرم نیاز داشتم.
به حضورش، محبتهایش، راهنماییهایش. فرزندانم کوچک هستند ولی دوست دارم برایشان مادری کنم، مادر که میشوی لحظات خوب و بد را فراموش میکنی همیشه به این فکر میکنی چه کاری برای فرزندم انجام دهم که او بهترین باشد.»
اگر زنده بود او را به زیارت میبردم
اسماعیل اشکبوسی میگوید: «۴ سال است مادرم به رحمت خدا رفته، کاش زنده بود تا میتوانستم او را به سفرهای زیارتی میفرستادم، چون دوست داشت و حالش را خوب میکرد.
همه مادرها خوب هستند.
مادران قدیمی صفا و صمیمیت را به بچهها میآموختند و مادران امروز تفکرها و علمهای جدید.»
تربیت بچه دست مادر است
ز. ت مادری است که ۶۱ بهار و زمستان را پشت سرگذاشته میگوید: «از تربیتشان راضی هستم، الان دختر ۱۲ ساله حرفهایی میزند که من مادر خجالت میکشم. بچههای قدیم شرم و حیا داشتند.
الان نه.
قشنگترین خاطره من از دوران مادری، تولد و عروسی بچههایم بود و بدترینش زمانهایی که بچههایم آرزویی داشتند که من نتوانستم برایشان کاری کنم.
همیشه به دخترانم میگویم برای بچههایتان وقت بگذارید و با آنها رفیق باشید.
تربیت بچه دست مادر است وگرنه مرد که همیشه بیرون از خانه است. مادرها وقتی پا به سن میگذارند، توقعاتشان بیشتر میشود و مثل بچهها بهانهگیر میشوند، ما باید با صبر و تحمل هوایشان را داشته باشیم.»
ما را گذاشت و رفت!
ر. ش. در کودکی پدرش را از دست داده و مادرش ازدواج مجدد کرده، میگوید: «داغونم! خسته از این زندگی، پدر را که اصلاً یادم نمیآید، اما با مادرم زندگی خوبی داشتم.
خرجیما ازحقوق پدر بود، خودم هم کار میکردم.
برادرم که ازدواج کرد مادرم من و خواهرم را به امان خدا رها و ازدواج مجددکرد.
الان حس میکنم سوهان روح هم شدهایم. ما حتی یکبار هم به خانه سالمندان فکر نکردیم.
اما این روزها تا دلتان بخواهد او را با مادران دیگر مقایسه میکنم. اما جز سرکوفت وسرزنش چیزی از مادر به ما نرسید.
زندگی اینقدر سرناسازگاری با من داشته که اصلاً دوست ندارم بچه بیاورم، دوست ندارم طمع مادر شدن را بِچِشَم، چون معتقدم خواسته یا ناخواسته به فرزند آسیب میرسد.
مادران امروز نسبت به مادران قدیم مادیگرایی بیشتری دارند حتی حاضرند به خاطر پول فرزند خود را رها کنند.»
مادران امروزی سواد بیشتری دارند
زهرا حاجمحمدی ۲۴ ساله میگوید: «مادرم اینقدر آرام و قشنگ است که من هیچ وقت او را با مادر دیگری مقایسه نمیکنم.»
ادامه میدهد: «فرق مادران قدیم با مادران امروزی این است که مادران قدیم بچه زیاد داشتند و نسبت به مادران امروزی اصلاً برای بچههایشان وقت نمیگذاشتند.»
سعیده میگوید: «خدا را شکر پدر و مادرم زنده هستند و پدرم نانآور خانه. مادر تکیهگاهی برای همه ما فرزندان است.
یکی از خواهرهایم با مادر زندگی میکند، یکی هم خانهاشان نزدیک مادر است و مرتب به مادر سر میزند، اما من و خواهر دیگرم، چون بچه کوچک داریم هفتهای یک یا دوبار به آنجا میرویم.
البته هر روز زنگ میزنیم. مادرمن زنی مستقل و کاربلد است و نیازی ندارد که کسی کاری برایش کاری انجام دهد. در کل همدم مادر هستم، ولی بعضی مواقع هم پیش میآید سر موضوعی که با مادر صحبت میکنیم ناراحت شود.
مادر را وقتی میشناسی که خودت مادر باشی آن وقت است که میفهمی مادر چه سختیهایی را تحمل کرده است.
مادران قدیم نسبت به مادران امروزی سواد کمتری داشتند من به عنوان یک مادر سعی میکنم که در دوران بلوغ، فرزندم را بهتر راهنمایی کنم.»
دعای خیر مادر همیشه پشت سر فرزند است
خانم الف. معتقد است «از نظر من مهمترین سختی مادر رشد فرزندانش است تا بتواند فرزندی سالم و صالح تحویل جامعه دهد.
من از فرزندان خودم راضی هستم ولی به هر حال بعضی وقتها هم دوست داریم جور دیگری بودند.
یک مادر بعضی وقتها اشتباهاتی دارد مهمترین اشتباه ما درک نکردن متقابل پدر، مادرها و فرزند است که اگر با مشاورهگرفتن جلو برویم قطعاً تأثیرگذار است و من اگر قطعاً به عقب برگردم سعی میکنم با مشاوره جلو بروم.
توصیهام به بانوان این است که قبل از مادرشدن خود را محک بزنند آیا توانایی تربیت کردن فرزندان را دارند؟»
ادامه میدهد: «بهترین خاطرهام هنگام تولد فرزندانم بود وقتی مطمئن شدم که صحیح و سالم هستند و خاطره بد زمانی که پسرم برای خدمت سربازی از من دور شد و خوشحالیام وقتی است که تعریف فرزندانم را از اطرافیان میشنوم.
از خدا میخواهم هرکجا هستند همیشه دعای خیرم بدرقه راهشان باشد.»
مؤلفه موفقیت یک فرزند حمایت والدین او ست
آقای م. یک خواهر و برادر از خودش کوچکتر دارد.
میگوید: «بسته به شرایط در خدمت مادر هستیم و به ایشان رسیدگی میکنیم.
درآمد ایشان از حقوق بازنشستگی است ما هر سه همدم مادر و رفیق او هستیم.
من در طول این ۴۰ سال از مادرم درخواستی ندیدم که زیادهخواهی باشد و سعی میکنم تا زمانی که نیریزم و بدانم به وجود من نیاز دارند از هیچ کمکی دریغ نکنم.
من معتقدم یک مادر در جامعه امروز باید اول از همه مراقبت و نگهداری و بعد گفتگو با فرزندان را مدنظر قرار دهد.»
مادر، مادر است
علی شفق میگوید: «مادر، مادر است فرق نمیکند در هر دورهای میخواهد باشد، چه مادران قدیم و چه مادران امروزی همه هدفشان مادری است و محبت و رشد فرزندان خود.»
الحمدا... پدر و مادر هر دو در قید حیاتند و با هم زندگی میکنند. درآمدشان از مغازه است و ما بچهها تا جایی که بتوانیم به پدر و مادر سر میزنیم.»
زهرا شباب خاطره خوبش روز اول مدرسه و خوشحالی پایان سال تحصیلی سه فرزندش است، میگوید: «خدا را شکرتا به امروز از آنها راضی هستم.
انتظارم موفقیت در درس و شغلشان بود و اخلاق و رفتار خوبی که شایسته مردم و جامعه است.
چون یک مادر مهمترین سختی که میکشد، دغدغهای است که برای تربیت فرزندانش دارد.
اشتباه من در زمینه تربیت فرزندانم، تحقیق نکردن و تحمیل کردن اهداف خودم بود.
ولی اگر به عقب برگردم حتماً وقت بیشتری برای آنها میگذارم. مادران امروزی با توجه به بیشترشدن امکانات، درک و فهم بیشتری نسبت به مادران قدیم دارند.»