یک فنجان شعر
باید
به موهای شقیقهمان یاد میدادیم
که رنگ سپید در نقاشیهای کودکیامان
هیچ جایی نداشت
و از دل پیشانیامان
اشتیاق به خطخطی کردن را
میزدودیم
ما
تاوان شکستن قولهایمان را
با توپ و عروسکهایی دادیم
که بیرحمانه رهایشان کردیم
با دنیا دوست شدیم
دلخوش به بازیهایش
چشم گذاشتیم
روزها قایم شدند
و نیز شور / و عشق / و جوانی
و ما شمردیم / حتی تا هزار / که حالا دیگر یادش گرفته بودیم
و هنوز شمردن ما تمام نشده... / و هنوز گمشدهها پیدا نشدهاند
و ما همچنان میشماریم / غافل و دلخوش به بازی و دنیایش...
نظر شما