تعداد بازدید: ۱۶۱
کد خبر: ۱۸۷۹۸
تاریخ انتشار: ۱۸ آذر ۱۴۰۲ - ۲۲:۰۱ - 2023 09 December
ماجراهای من و بی‌بی
نویسنده : گلابتون

داشتم چمدانم را می‌بستم که بی‌بی روبرویم ایستاد...

- کجااااااااا؟

- دارم میرم قشم بی‌بی.

از چن وقت پیش بهتون گفتم که.

الان هوا اونجا خیلییی خوبه.

چمدان را برداشت.

- عمراً بذرم بیری.

نگاهش کردم.

- وا! چرا بی‌بی؟

- نشنفتی اداره هواشناسی چی‌چی گفته؟

نشنفتی گفته پاییز پربارونی در پیشه؟

نشنفتی ماخا همه جا رِ اُووو ببره؟  

- اولاً که بی‌بی جون الان خبری از بارون نیس. دوماً خب بارون بیاد، من چرا بمونم؟

- تو بری چه بومونی؟ من، اینجا، تک و تور و تَنا، تو‌ای بارون، تو‌ای غُرتَرَق، نیگی بی‌بی می‌ترسه؟

- وا! بی‌بی ترس چیه؟ اصن بارون کجا بود؟ می‌بینین که اصلا خبری از بارون نیس.

- نوچ، نیذَرم بیری.  

چمدانم را گذاشتم زمین و رفتم توی حیاط...

- بی‌بی‌ی‌ی‌ی... بی ی‌ی‌ی‌ی.

- هااااااااااااااااااااا؟

- شیر آبو چرا بستین آخه؟ گذاشتم پای باغچه‌ها.

- بُوَنُش اُووو گیرون.

میه نشنُفتی ماخا بارون بیا؟

-، ولی آخه بی‌بی.

- وی و مرضضضض.

پوشو‌ای گونیا رِ پر کن.

نگاهی به گونی‌های توی دست بی‌بی انداختم.

- اینا چیه بی‌بی؟

- گونی.

- دارم می‌بینم، ولی برا چیه بی‌بی؟ چیکارشون کنم؟

- پُرِ گِلو‌شون کن، قشنگ مث یَی سنگری بیچین جلو کوچه...

- وا برا چی بی‌بی؟

- ایطو که اینا گفتن، اگه ایطو بارونی بیا، کوچه رِ اُووو ورمیدره...

- آخه بی‌بی...

- آخه و مرضضضض...

***
از در آمدم تو و رو کردم به بی‌بی.

- بی‌بی، نمی‌خواین اجازه بدین گونیای سر کوچه رو بردارم؟ یه ماه از روزی که گونیا رو چیدم گذشته‌ها، همه همسایه‌ها شاکی شدن...

- همسایا بیخود کردن، بیجا کردن.

حتمن دیم‌ای سوری دربه در شده یَی چی گفته؟

- نه بی‌بی سوری چیه؟ بیچاره مش موسی داشته میومده، چون چشماش خوب نمی‌دیده با موتور رفته تو گونی!

- وووووی خاک تو سرُم، راس می‌گی؟

- بله بی‌بی.

دروغم چیه؟

- خدا مرگُم بده، طوریش خو نشده؟

- نه، فقط یه کمی پاش درد گرفته انگار.

- ووووی خاک عالم، روسیا بیشی با‌ای گونی چیدَنُت، برو زودتری جموشون کن نپه...

- وا! به من چه بی‌بی آخه؟

- شدیم مسقره دسِ همه.

خو هی بارون میا، بارون میا، نپه کو بارون؟

هو دَنگ  و دونو تموم شد رف؟

اصن می‌فمی چی‌چیه گلابی؟

- نه بی‌بی جون چیه؟ من اَ‌ای به بعد اخبار هواشناسی رِ اَ اصغر می‌گیرم.

اصغر بقال، والا پیش‌بینیِی او بیتره! هر وخت میگه بارون میا، میا!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها