![](/files/fa/news/1402/9/11/56001_608.jpg)
سلام.
اول خدمت همشهریان و دوم خدمت هم استانیها و سوم خدمت هم وطنهای عزیزم!
همینجا از همه هموطنان عزیزم خواهشمندم کلمات را دوتایی و قافیهای ادا نفرمایید! مثلاً نگید: کتاب متاب! قالی مالی! خودکار موتکار! سنگ منگ...
من کارمند بانک هستم!
من هم مثل شماها کلمات را دوتایی ادا میکردم تا اینکه یکی از مشتریها ندانسته بنده را به گونهای تنبیه کرد که تا ابد مؤدبانه و زیبا صحبت کردن را رها نمیکنم!
قصه از آنجا شروع شد که خانم میانسالی برای گرفتن وام به بانک ما آمده بود!
جلوی گیشه من آمد و مدارک لازم برای تکمیل پرونده وامش را پرسید! یکییکی همه مدارکی را که لازم بود روی کاغذ نوشتم و به دستش دادم!
وقتی میخواست از بانک خارج شود صدایش کردم و گفتم: به ضامنت بگو اگر فیشی میشی دارد برایم بیاورد!
چند روز بعد پروندهاش را کامل کرد.
من هم وام را به حسابش واریز کردم!
او هم مبلغ وام را به اضافه موجودی خودش به صورت یک چک از حسابش برداشت کرد!
موقع رفتن در حالی که چادرش را توی صورتش کشیده بود کنار گیشه آمد و با ایماء و اشاره از من خواست تا بیرون بانک با او بروم!
وقتی به بیرون بانک رسیدم، به طرف ماشین پارک شده روبروی بانک رفت و در صندوق را باز کرد. با تعجب زیاد دیدم یک گوسفند، داخل صندوق عقب گذاشته و در حال بعبع کردن است!
گوسفند بیچاره هر چه تلاش میکرد که خودش را خلاص کند، فایدهای نداشت!
خانم میانسال در حالی که سعی میکرد صورتش را بیشتر پشت چادرش پنهان کند یواشکی گفت: بیا این هم میشی که خواسته بودی؟!
فقط حواست باشد گوشت میش گرم است!
من کم کم نزدیک بود شاخ در بیاورم که ناگهان رئیسمان از راه رسید و وقتی شرایط بیرون بانک، با آن گوسفند داخل صندوق عقب را دید، با تعجب پرسید: اینجا چه خبره؟
خانم میانسال خودش را وسط انداخت و گفت: آقای رئیس این برای تکمیل پرونده وام بنده است؛ البته بقیه مدارک را روی پرونده گذاشتم!
بعد دستش را در جیبش کرد و یک فیش حقوقی بیرون آورد و گفت: «این فیش!»
و سپس دستش را روی کاکل گوسفند بیچاره کشید و گفت: «اینم میش!»