زاده ۱۳۳۱ بروجرد، شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس، و کارگردان تئاتر.
از سال ۱۳۴۷ به درج آثار خود درمطبوعات اقدام کرد. در سال ۱۳۵۰ به استخدام آموزش وپرورش در آمد وبه عنوان معلم هنر مشغول به کار گردید.
ذهن خلاق وپویای وی باعث شده که در شعر به سبک خاص خود دست یابد و در شعر از تصاویر نو و ابداعی استفاده کند. مجموعه شعر «خنجر همیشه قدیمیاست»، «لیلا به خواب من میآیی» و مجموعه شعر «مربعها» از اوست.
شرمندهام قربان! کمی باران ندارید؟
در خود پلاسیدم، شما گلدان ندارید؟
این قدر بداخمید! پس لبخندتان کو؟
جز این نگاه سرد، یخبندان ندارید؟
قربان! چرا وقتی که میبینید ما را
در ذهنتان تصویری از انسان ندارید؟
گیرم که ما زشتیم، این آغازمان نیست
باشد، شما زیبا! ولی پایان ندارید؟
آه این تکبّر... این تکبّر، شرک محض است
در خود مگر، یا نوح، یا توفان ندارید؟
البته میبخشید، اما مطمئنید
مخلوط با ایمانتان، شیطان ندارید؟!
****
چرا چنین شدهای، درد را نمیفهمی
و آنچه با دلمان کرد را نمیفهمی
صدای زخمی یک نسل را نمیشنوی
غرور له شده فرد را نمیفهمی
زبان سرخ و سرِ سبز میشناسی باز
فریب عربده زرد را نمیفهمی
درست در وسط کتف اضطراب بشر
حضور خنجر خونسرد را نمیفهمی
و در میان هیاهوی این همه نامرد
حیای حنجره مرد را نمیفهمی
چه تیزمیروی ازپلههای شب پاییـن
و لفظ روشن برگرد را نمیفهمی
تو در مقایسه با هرچه آدم بیدرد
شرافت سگ ولگرد را نمیفهمی؟